Sunday, August 06, 2006



مصاحبه با ایوانا لینچ بازیگر نقش لونا لاوگود

1- تو یکی از طرفدار های پروپا قرص هری پاتر هستی از کی به نقش لونا علاقه مند شدی؟خوب، از همون موقعی که وارد کتاب شد من یک دفعه عاشق این شخصیت کتاب شدم و همچنین من همیشه می خواستم یکی از بازیگران فیلم های هری پاتر باشم اما نمی دونستم کدوم نقش رو می خوام اما وقتی لونا وارد شد من فهمیدم که برای ایفای نقش لونا واقعا مناسب هستم.

2- وادار کردن خانوادت برای اینکه اجازه بدن به تست بازیگری بری چقدر سخت بود؟مادرم دوست نداشتم من به اونجا برم اون فکر می کرد من هیچ آرزوئی ندارم که دنبال بازی در فیلم هری پاتر میرم اما وقتی به پدرم گفتم به نظر اون من باید به اونجا می رفتم چون واقعا دوست داشتم و اون من را با خودش برد
3- تست بازیگری چطور بود؟ اون همه جمعیت واقعا دیوانه کننده بود اگر چه خنده دار هم بود چون همه دختر های واقعا هیجان زده بودند
4- چه اتفاقی در تست بازگری تو افتاد؟نزدیک 200 دختر وارد اتاق شده بودند در صورتی که فقط 2 نفر مسئول تست اونجا حضور داشت و اون ها ازت می پرسیدن اسمت چیه؟ از کجا اومدی؟و چند تا سوال دیگه . بعدش اون ها شما رو به یک اتاق می فرستند. من خیلی عصبی بودم و هر چیزی سره راهم بود روی زمین می انداختم و راه رو هم استباه رفتم . اون ها به ما یک نمایش نامه می دادند که باید به سرعت حفظ می کردیم اونجا خیلی خوب بود چون همه با هم حرف می زندند که باعث میشد همه یک کم آروم تر بشن بعد از چند دقیقه شما به تنهایی به یک اتاق می رفتید که باید در اونجا متن رو می گفتید که یک دختر یا خانوم اونجا بود که از من می خواست دو باره متن را اجرا کنم در آخر اون به فیاونا ویر(کارگردان) خبر داد که اون هم کار من رو پسندید
5 – در هفته بعد چی اتفاقی رخ داد؟در روز دوشنبه به من تلفن شد که باید در تست نهایی در روز جمعه شرکت کنم و چیز های دیگه ای مثل اینکه کارگزدان می خواد نظر نهایش رو بده و تو با دیل رادکلیف باید بازی کنی . من یک کم دست پاچه شده بودم چون تمام این اتفاقات خیلی سریع رخ داده بود . من فکر می کردم خیلی بیشتر از این ها انتخاب بازیگر طول بکشه ولی خیلی خیلی سریع انجام شد .
6- تست نهایی چطور بود و چه موقع فهمیدی که نقش لونا را گرفتی؟ به نظر من خوب پیش رفت و خیلی هم جالب بود چون واقعا با دنیل بازی کردن لذت بخش و آسان است چون اون خیلی خوب بازی میکنه و اون واقعا عالی بود که من سه روز بعد فهمیدم . بعد از چند روز وقتی من در حال خرید بودم به من خبر داده شد که انتخاب شدم که من واقعا شکه شدم .
7- چه طوری بود وقتی فهمیدی نقشی که آرزوش رو داشتی حالا ماله خودته؟ من خیلی گیج بودم چون به نظر فقط یک رویا می رسید که همه دوست داشتند بهش برشند که من باورم نمیشد به این رویا دست پیدا کردم
8- آیا مجبور بودی این راز بزرگ رو محفوظ نگه داری یا نه ، چه قدر سخت بود؟ یک کم سرگرم کننده بود ، من پذیرفته بودم که نمی تونم به کسی بگم و باید این راز رو پیش خودم نگه دارم پس به خودم می قبلوندم که این اتفاق هرگز رخ نداده من اصلا نگران نبودم چون من قبلا برای تلفن صبر کرده بودم و به اندازه ی کافی عصبی بودم اما حالا من می دونم که یک نقش رو گرفتم و می تونم چند روزی راحت باشم
9- وقتی خبر رسیدن نقش لونا به تو منتشر شد چه طوری بود؟ و چه مقدار زندگیت تغییر کرد؟ خیلی جالب نبود! من روز بعدش به مدرسه رفتم تمام هم سن هام پست پنجره ها برام دست تکان می دادند . وقتی وارد مدرسه شدم تمام عکاسان هم وارد مدرسه شدند و شروع کردند به عکس گرفتن من به داخل کلاس رفتم اما همه بچه های کلاس به بیرون رفته بودند مثل اینکه من اصلا کاره ای نبودم که البته به نفع من بود چون یابد اصرار رو حفظ میکردم
10- بازی کردن برات سخته یا آسون ؟ واقعا جالبه ! من واقعا به نقشم علاقه مند شدم . همه خیلی خیلی خوب هستند من هیچ وقت عصبی نشدم البته اولش یک کم عصبی بودم ولی وقتی شروع به صحبت با اعضای فیلم کردم این مشکل هم بر طرف شد .
11- چه شباهت های بین تو و لونا هست و چرا فکر می کنی مردم باید از نقش لونا خوششون بیاد؟ مردم برای این اون رو دوست دارن چون شخصیت مبهمی داره چون در 5 کتاب گذشته اون همیشه مرموز بوده و چون باعث خنده افراد میشه و واقعا راستگو و با صداقت صحبت می کنه . من نمی دونم چقدر من به لونا شبیه هستم ولی مقداری شباهت بین ما هست اما من خیلی بهتر از اون می تونم تصمیم بگیرم
12- تا به سایت های طرفدار هری پاتر سر زدی برای اینکه بفهمی مردم چه طور درموردت فکر می کنند؟ وقتی که من به نقش لونا ظاهر شدم مر تبا به سایت ها سر می زدم ولی بعد از مدتی خسته شدم چون ممکنه چند نفر دوست داشته باشن ولی خیلی ها نه! نمیشه همه موافق تو باشن . من فقط می تونم تلاشم رو بیشتر کنم تا مردم هم من رو بیشتر دوست داشته باشند
13- آیا دوست داری در صحنه ی آخر نبرد در وزارت سحر و جادو حضور داشته باشی؟ خوب ، ملاقات کردن جو خیلی متحیر کننده بود چون اون تمام این دنیا رو به وجود آورده بود به نظر من اون صحنه واقعا حیرت آور خواهد بود
14- در مورد اتاقت و حیوان خانگیت برامون بگو. من به تازگی یک کمی تغییرات در اتاقم درست کردم دیوار ها و سقف رو نارنجی کردم من پوستر های مورده علاقه ی خودم رو به دیوار اتاق زدم که چون تمام آن ها سیاه هستند اتاق یک کم تاریک به نظر می رسه گربه من لونا به تازگی دوتا بچه به دنیا آورده که اسمه یکی از آنها رو گذاشتیم دامبلدور اون ها واقعا زیبا و ملوس هستند

منبع

Friday, August 04, 2006


کوتاه اما جالب
بازگشت خانم ويزلي
جولی والترز که نقش خانم ویزلی را در فیلمهای هری پاتر 1 و 2 و 3 ایفا میکرد در فیلم 4 حضور نداشت اما او در یک مصاحبه ی مطبوعاتی اعلام کرد در فیلم پنجم حضور دارد.
او در این باره میگوید من بسیار خوشحالم که در محفل ققنوس هستم من در فیلم 4 حضور نداشتم و وقتی آن را دیدم خيلي شوکه شدم!
//////////////
چندین بازیگر جدید در هری پاتر و محفل ققنوس
چندین تغییر و تحول در بازیگران فیلم هری پاتر و محفل ققنوس انجام گرفت. “هلن مک کوری” قرار بود نقش بلتریکس لسترانج را بازی کند. اما او اکنون حامله است و نمی تواند نقشش را در برداشتهای وزارت جادو ایفا کند. به همین دلیل این نقش به “هلنا بونهام کارتر” داده شد. این بازیگر نقش مادر چارلی را در فیلم چارلی و کارخانة شکلات سازی ایفا می کند. خبر حضور چند بازیگر دیگر هم برای بازی در این فیلم تأیید شده است. نقش پروفسور گرابلی پلانک، استاد جایگزین حفاظت از حیوانات جادویی به “اَپل بروک” داده شد. او یک بازیگر با تجربه است که به مدت بیش از ۲۵ سال در فیلم ها، سریال ها و تئاتر های فراوانی به ایفای نقش پرداخته است. بازیگران غارتگران جوان هم معرفی شدند. نقش سیریوس جوان را “جیمز والترز″ بازی خواهد کرد، لوپین جوان نیز “جیمز اوتچین” خواهد بود و “الک هاپکینز″ در نقش اسنیپ جوان فعالیت خواهد کرد. جیسون پیپر هم برای بازی کردن نقش سنتاور، بین انتخاب شده است. فیلم هری پاتر و محفل ققنوس در جولای ۲۰۰۷ به بازار خواهد آمد. "
/////////////////

رولينگ و کتابي جديد براي کودکان
جام جم آنلاين: جي كي رولينگ، نويسنده كتاب هاي هري پاتر ، درصدد نوشتن كتابي جديد براي كودكان خردسال تر از هري پاتر است الجزيره به نقل از خانم رولينگ نوشت: هنوز نام مناسبي براي اين كتاب پيدا نكرده ام اما كتاب براي گروه سني خردسال تر از خوانندگان هري پاتر خواهد بود. رولينگ در حال حاضر جلد هفتم و آخر مجموعه كتاب هاي هري پاتر را مي نويسد. اين مجموعه تاكنون بارها تجديد چاپ و به 63 زبان ترجمه شده است
////////////////.

مصاحبه با دن و کتی
دنیل رادکلیف و کتی لیونگ نقش هری پاتر و چو چانگ را در فیلم هری پاتر و جام آتش بازی می کنند. بی بی سی نیوز با انها مصاحبه ای کرد تا در مورد جالب ترین و دشوار ترین کارهایی که انها در طی این فیلم باید انجام می دادند اطلاعاتی کسب کند .
سخت ترین کارهایی که باید در این فیلم انجام می دادی چه بود؟- از لحاظ جسمی و فیزیکی تمام کارهایی که باید زیر آب انجام می دادم دشوار بود. چون وقتی آخر آن روز به خانه بر می گشتم، واقعا احساس خستگی شدیدی می کردم. انجام این نوع کارها در عین مشکل بودن، مفرح نیز بود. چون در آینده می توانم به خودم بگویم که من تقریبا یک ماه زیر آب بودم ولی به نظرم از نظر بازیگری دشوارترین قسمت ها آن جایی بود که در انتهای فیلم باید با لرد ولدمورت مبارزه می کردم و جسد سدریک را با خود باز می گرداندم. انجام این سکانس ها واقعا سخت بود. ولی من واقعا از انجام دادن آنها لذت بردم.
س: بازی کردن تکه آخر فیلم از لحاظ احساسی و عاطفی برای تو چگونه بود؟- می دانم که در اینگونه موارد باید از تجربیات شخصی استفاده کرد. اما به طور واضح تجریبات من حتی به نزدیک به تجربیات هری هم نبود. ولی من تمام سعی و تلاش خودم را به کار بستم تا از ناراحت کننده ترین و غمگین ترین تجربیات شخصی خودم استفاده کنم و آن ها را در جهت بازی در نقش هری به کار بگیرم. امیدوارم که در این کار موفق بوده باشم. در ضمن کار کردن با مایک(کارگردان) هم بسیار عالی بود او در اجرای این نقش کمک های بسیاری به من کرد او دائما مرا به سمت جلو حرکت می داد و و راه و روش درست انجام دادن کارها را به من نشان می داد. در حقیقت او اصرار زیادی داشت که من در اجرای این نقش پیشرفت کنم.
س: تو خودت در فیلم بازی کردی و همان طور که حتما می دانی تمام فیلم راجع به وحشت و تشویش نبود، بلکه بخشی از آن در مورد روابط رمانتیک بود. این بخش از فیلم برای تو چطور بود؟-این بخش از فیلم به ویژه جشن یول یال برای من خیلی جالب بود به خصوص اینکه ((مایک نیوئل)) کارگردان ما بود، کارگردانی که بدون شک یکی از بزرگترین فیلم های کمدی-رمانتیک را ساخته است. بنابراین بی تردید تجربه گرانبهایی برای من بود . دلیل اینکه من بخش های رمانتیک فیلم را بسیار خوب و به جا می بینم و دید مثبتی به آن ها دارم این است که آنها یک نوع تعادل با سایر بخش های تاریک و ترسناک بر قرار میکنند. مانند قسمتی که با ((چو چانگ)) بدم و ریخته شودن آب پرتقال و یا قسمت های دیگر مانند این.
س: کار کردن با ((کتی)) چطور بود؟ البته با در نظر گرفتن آن همه سکانس های خاص؟(!)- سکانس های خوبی بود و البته می شود گفت کمی هم خنده دار. به نظر من او (کتی لیونگ) واقعا زیباست و لازم نبود من وانمود کنم . دقیقا مانند ابن بود که ن به خاطر زیباییش عاشقش شده بودم(!) بعضی مواقع بعد از بعضی از سکانس های خاص لحظاتی وجود داشتند که مقداری عجیب بودند............ در این لحظات ما نمی دانستیم که چه باید بگوییم و از چه حرف بزنیم ولی در کل تجربه جالب و خوبی بود.
س: کار کردن با روپرت و اما چطور بود؟ شما در حال حاضر همدیگر را نزدیک به پنج سال است که می شناسید؟- برای من کار کردن با این دو نفر واقعا عالی است ، ما یکدیگر را در عرض این چند وقت به خوبی شناخته ایم و با اخلاق یکدیگر آشنایی کامل داریم و وقتی که روی صحنه می رویم مثل این می ماند که هیچ فاصله ی زمانی بین سکانس ها نبوده است. کار کردن با آن ها بسیار لذت بخش است ، مخصوصا در این فیلم آخر کار کردن با ((روپرت)) بسیار جالب بود. من و ((روپرت)) توانستیم صحنه جدایی که بین رون و هری به وجود می آید را به خوبی نمایش دهیم.
س: حالا می رویم سراغ ((دن)) یعنی خود تو ، نه شخصیتی که در فیلم بازی می کنی. مخلوط شدن زندگی کاری تو با زندگی معمولیت چه تاثیری بر روی تو گذاشته است آیا داشتن یک زندگی نرمال و بدور از هیاهو برای کسی مثل تو آسان است؟- اگر راستش را بخواهید من تا آنجایی که می توانم سعی می کنم چیز هایی که در مورد من نوشته می شوند نخوانم چون فکر می کنم لحظه ای که من این داستان را بخوانم لحظه ای خواهد بود که که من دچار سردرگمی می شوم. سلامت عقلی من برایم از اهمیت زیادی بر خوردار است و این دلیلی است که من این مقالات و داستان ها را نمی خوانم اما سابقه ی کاری من آنقدر هم که شما فکر می کنید در زندگی معمولی ام تاثیر نگذاشته است . من از این واقیت خبر دارم که تمام جوانان هم شن و سال من کارهایی را که من انجام می دهم انجام نمی دهند ولی با مرور زمان این کارها برای من به صورت چیزهای روزمره و عادی در آمده است . تنها تاثیری که حرفه ی من روی زندگی خصوصیم گذاشته است این است که وقتی مردم مرا در خیابان می بینند می شناسند و از من تقاضای امضا یا گرفتن عکس یادگاری می کنند.
س: آیا مهمانی های بزرگ می دهی؟!- تا به حال که چنین مهمانی هایی را برگزار نکردم ، چون فکر نکنم بتوانم این مهمانی ها را خوب برکزار کنم. شاید بعد ها چنین کاری کردم.
س: این فیلم چهارمین فیلم هری پاتر است؟ آیا فکر می کنی که در تمام هفت فیلم حضور خواهی داشت؟- من مطمئنا در فیلم پنجم بازی می کنم که فیلمبرداری آن از فوریه شروع خواهد شد...... بعد از آن زمان زیادی وجود خواهد داشت که من تصمیم گیری کنم ولی وقتی که داشتم کتاب ششم (هری پاتر و شاهزاده ی دورگه) را را می خواندم با خود فکر می کردم که کارهای زیادی در این کتاب وجود دارند که من علاقمند به انجام آن ها هستم........ سعی کردم این کتاب را با بی طرفی بخوانم اما هنوز تصمیم نهایی و قاطع خود را برای بازی در فیلم نگرفته ام ولی می دانم که یک سری از قسمت ها وجود دارد که علاقمند به انجام آن ها هستم مانند قسمت ((غار)) که مطمئنا قسمت جالبی برای بازی کردن خواهد بود.....
س: آیا کتاب ششم زودتر از موعد مقرر به دست تو رسید؟-مسلما نه! من می خواهم همراه با بقیه ی دنیا، ادامه ی داستان را دنبال کنم ولی متاسفانه یک نفر آخر داستان را برای من گفت..... البته این را هم بگویم که وقتی این کتاب عرضه شد من در استرالیا بودم.
س: آیا تو حاضر هستی که نیمه شب به کتاب فروشی بروی و ساعاتی را در صف بگذرانی و یک نسخه ی تازه به بازار آمده را بخری؟-نه این کار قطعا غیر عقلانی است ..ما کتاب را زودتر سفارش می دهیم تا اینکه در روز عرضه آنها به بازار ، کتاب را به در خانه ی ما بیاورند.
س: آیا این فیلم از لحاظ کیفیت در درجه ی بالاتری نسبت به فیلم های قبلی قرار داشت؟- بله قطعا همین طور است. ولی در هنگام انجام کار این واقعیت احساس نمی شود زیرا در یک روز باید یک سکانس مهم انجام بدهیم و سپس چند سکانس کوتاه تر تا وقتی که به سکانس بعدی می رسیم می بینیم که تقریبا همه چیز راجع به سکانس مهم قبلی را از یاد برده ایم ...... بزرگی و شکوه این فیلم زمانی مشخص می شود که محصول کامل شده را تماشا کنید.
س: آیا جی.کی.رولینگ این بار به محل فیلمبرداری آمد؟-نه او این کار را نکرد. به نظر من او فیلم را کاملا جدا از کتاب می داند این خارق العاده است که او به ما اعتماد دارد که کتابهایش را در قالب فیلم در آوریم البته من فکر می کنم که همیشه قبل از شروع فیلمبرداری یک نسخه از فیلمنامه به او ارسال می شود و همچنین مایک نیوئل(کارگردان)، دیوید هیومن( تهیه کننده، کارگردان فعلی فیلم 6)و استیو کلاوز (نویسنده ی فیلمنامه) دائما با او قرار ملاقات هی مهم می گذاشتند.
س: می دانیم که تو به موسیقی علاقه داری، آیا تو تاثیری در ساخت آهنگ های این فیلم داشتی؟- دیوید هیومن به من گفت که نام یکی از گروه های موسیقی که واقعا به آن علاقمند بودم را بگویم... من گفتم : فرانز فردیناند.... ولی او با کوکر ساریز قرارداد بست . فرانز فریناند گروه بسیار عالی و خوبی است ولی کوکر سارویز چیز دیگری است و دیدن او افتخار بزرگی برای من بود (زیارت قبول!!!!) و همچنین 2 تا از افراد گروه رادیو هد نیز به ساخت موسیقی مشغول بودند ، که دیدن آن ها نیز برای من افتخار بزرگی محسوب می شود.
مصاحبه با کتی لیونگ:
کتی لیونگ نقش چو چانگ را در فیلم هری پاتر و جام آتش بازی می کند. بی بی سی نیوز با او مصاحبه ای انجام داده تا در مورد احساس او درباره ی این فیلم و دنیل رادکلیف (!) صحبت کند.
س: به ما بگو که چطور این نقش به تو داده شد؟- پدرم آگهی در مورد بازی کردن نقش یک دختر در فیلم هری پاتر را دید. این شخصیت باید 16 سال می داشت و همچنین می بایست از چهراه ای شرقی برخوردار می بود و همچنین در انگلیس زندگی می کرد( چیزه دیگه ای؟!!!) و من تمام این مشخصات را داشتم. من به لندن رفتم و پس از ساعت ها انتظار آن ها یک عکس از من گرفتند و به من گفتند اگر در این نقش پذیرفته شدم با من تماس می گیرند... آن ها یک سری مصاحبه با من انجام دادند و همچنین یک نمایش روی صحنه هم از من مشاهده کردند!!
س: تا به آن موقع کار بازیگری انجام نداده بودی؟- هیچ گاه بازیگری به ذهن من خطور نکرده بود چون فکر می کردم که اگر انسان بخواهد یک بازیگر سینما باشد باید از اعتماد به نفس بالایی برخوردار باشد و بتواند در مقابل مردم کثیری به اجرای نمایش بپردازد و من همیشه در مدرسه بسیار خجالتی بودم.
س: وقتی که مطلع شدی اجرای این نقش بر عهده ی توست چه احساسی داشتی؟- وقتی که مادرم با من تماس گرفت تا این خبر را به م بدهد من در حال خواب و بیداری بودم و پس از این که کاملا از خواب بیدار شدم و هوشیاری خود را به دست آوردم(!) باید دوباره با مادرم تماس می گرفتم تا مطمئن شوم این یک رویا نبوده است.
س: آیا زندگی تو بعد از گرفتن این نقش تغییر کرد؟- به غیر از اینکه با افراد زیادی آشنا شدم و دوستان زیادی پیدا کردم زندگیم تغییر خاصی نکرد . در حال حاضر هم تصمیم دارم که به دانشگاه بروم و سابقه ی کاری خود را نیز ادامه بدهم.
س: آبا تو قبل از گرفتن این نقش از طرفداران کتاب ها و فیلم های هری پاتر بودی؟- من یکی از طرفداران پر و پا قرص فیلم ها بودم 3 کتاب اول رو هم خونده بودم..... اما کتاب های چهارم و پنجم رو بعد از گرفتن این نقش خوندم چون چوچانگ غالبا در کتاب های 4 و 5 حضور داشت و من قبل از اینکه این کتاب ها رو بخونم شناخت خاصی از او نداشتم.
س: کار کردن با دنیل رادکلیف چطور بود؟- بسیار خوب بود و او انسانس بسیار خاکی است و من چنین انتظاری نداشتم. چون او شخصیتی شناخته شده در همه جای دنیاست. اما دقیقا مانند آدم های عادی رفتار می کنه و بسیار خونگرم است. ( لابد انتظار داشته مثل آدم فضایی ها رفتار کنه!!)
س: آیا اولین بار که می خواستی با او ملاقات کنی اضطراب داشتی؟-وقتی برای اولین بار ((دن)) را ملاقات کردم باید با هم به تمرین بازیگری می پرداختیم و اینکه من در مقابل او بازی می کردم باعث اضطراب زیاد شده بود ، با خونگرم بودن خود کار رو برای من آسان کرد.
س: فکر می کنی چو و هری زوج خوبی باشند؟- راستش نه! چون هری در زندگی خود مشکلات زیادی دارد که باید با آن ها دست و پنجه نرم کند و چو هم با یک نفر رابطه دارد.
س: آیا خودت فیلم هری پاتر و جام آتش را دیده ای؟- نه من فقط آگهی تبلیغاتی این فیلم رو دیدم. اینکه اونها همه ی تیکه های مختلف فیلم رو در کنار هم قراغر می دن تا آگهی بسازند بسیار جالب است(!!!!) زیرا این کار رو با مهارت خاصی انجام می دن.
س: تا به حال کسی تو رو در مورد بازی کردن در فیلم نصیحت کرده؟- به من گفته شده که طی انجام کارها آرامش خود رو حفظ کنم و سعی کنم تا حد ممکن از کاری که می کنم لذت ببرم.
س: بهترین اثری که این فیلم بر روی زندگی تو گذاشت چه بود؟- این بود که بتونم با انسان های بسیار جالب(!) و خوبی رابطه بر قرار کنم و از اونها چیز های بسیاری یاد بگیرم.
س: بدترین چیز راجع به انجام این کار چی بود؟- ساعت های طولانی باید یک سکانس رو دوباره و دوباره انجام می دادیم تا آن سکانس به کیفیت دلخواه برسد. اما این همه انتظار و زحمت می ارزید و باز یمن بعد از هر سکانس بهتر می شد.
س: راجع به کارهای جدیدی که باید برای ایفای نقش یاد می گرفتی برای ما بگو؟- در بسیاری از سکانس ها ما باید غواصی می کردیم و من برای اینکه غواصی رو یاد بگیرم باید در کلاس های آموزشی شرکت می کردم. اما در کل تجربه ی جالبی بود و در حرکات غواصی تناسب زیادی وجود دارد و ما باید با استفاده از باد و موج به نقطه ای خاص شنا می کردیم. ( والا ما که این سکانس ها رو ندیدیم!)
س: از ملاقات با کدوم ستاره ی سینمایی هیجان زده شده بودی؟از ملاقات با همه ی آن ها، نمی تونم شخص خاصی رو نام ببرم . چون در سکانس های زیادی همراه اونها نبودم.
منبع : جادوگران

Monday, July 17, 2006


مصاحبه اي كوتاه و خواندني با دنيل رادكليف:
1. اگر تو
کنار یه رودخونه تنها باشی دو چیز بگو که می خواستی اونجا باشه.
یه سی دی پلیر و یه کرجی!!!
2.علم نجوم برات جالبه؟
و آیا به طالع بینی اعتقادعلاقه داری ؟
من علاقه ای به علم نجوم ندارم و هرگز طالع بینی نخوندم
3. اگر
می تونستی به وسیله ی جادو یه چیزی رو تو دنیا تغییر بدی اون چی بود؟جان لئون رو زنده می کردم چون فکر می کنم اون واقعا یه نابغه بود

4. من شنیدم تو
مشغول آموختن گیتار بیس هستی آیا دوست داری در آینده یه گروه برا خودت داشته
باشی؟
چون نواختن آهنگ قسمت بزرگی از زندگیه منه دوست دارم یه گروه داشته باشم
اما حدس می زنم هر نوجوان پسری که گیتار می نوازه این آرزو رو داشته باشه
5. چه آلات موسیقی دیگه ای به جز گیتار بیس هست که دوست داری یاد
بگیری؟پیانو و طبل
6.
وقتی که سال گذشته چین و ژاپن رو دیدی چه چیزی
برات خیلی جالب بود و چه تجربه ای داشتی؟
یکی از بهترین چیز هایی که تجربه کردم
قدم زدن کار دیوار چین بود ما تنها افرادی بودیم که اونجا قدم میزدن
7. در سراسر زندگیت کدوم کشورها ارزش سفر کردن رو داشت و کدوم کشور مورد
علاقه ی تو بود؟من آمریکا ، اسپانیا ، هلند ، ایتالیا ، فرانسه ، ژاپن ، چین ، استرالیا و سوعد رو دیدم و

همه ی این کشور ها رو دوست دارم

اوقات خیلی خوی و مخصوصی رو

در آمریکا ، هلند ، ژاپن و استرالیا داشتم
8. چه کشورهای

دیگه ای هست که ندیدی و دوست داری در تعطیلات به اونجا بری؟روسیه ، نیوزیلند و هلند
9. به عنوان یه آمریکایی که لندن رو برای اولین بار ملاقات

کرده) چه مکانی است که من حتما باید ببینم و کدوم مرکز تجاری هست که باید برم؟ (کسی که این مصاحبه رو
رو توصیه می کنم
Tate modern art gallery خیلی باحاله و همچنین Camden market
10. خودت رو در سه کلمه
توصیف کن
باوفا ، کنجکاو ، شوخ
11. وقتی که خیلی ناراخت و دپرس هستی چه

چیزی می تونه حالت رو بهتر کنه؟
Simpsonمعمولا تماشای یه حادثه از
12. چه چیزی هست که والدین تو دوست دارن انجامش بدی ولی تو از اون
متنفری؟تمیز کردن اتاقم- وقتی اتاقم کثیفه اونا رو عصبانی می کنه
13. سه تا از بهترین و بد ترین صفاتی رو که در خودت می بینی
بگو.چیزهایی رو که من در خودم دوست دارم اینا هستن
:1. من سلیقه ی خودمو در موزیک دوست دارم
2. از زندگیم لذت می برم
. حس تشخیص خوبی دارم و همیشه 3

به همه چیز از جنبه ی خنده دار نگاه می کنم



و چیزهایی که دوست ندارم این ها هستن

1. من در هنر وحشتناک هستم و دوست داشتم یه نقاش لایق باشم
2. وقتی که از موزیکم خوشم میاد تبدیل به یه آدم مغرور متکبر می شم و اینو دوست ندارم

3. من جواب میل های دوست هامو به مقدار کافی نمی دم و دوستانم دو از خودم می رنجونم و

عصبانی می کنم14. اگه می تونستی چیزی رو در خودت تغییر بدی چی کار می
کردی؟دوست داشتم یه نقاش لایق باشم.

من تصویر های صافی رو در سر دارم که

می خوام اونا رو نقاشی کنم ولی متاسفانه وقتی اونارو به تصویر می کشم

به یه شکل وحشتناک و بی ارزش می شه تبدیل15. رنگ مورد علاقت چیه؟آبی و
زرد16. دوست داری یه دختر چه خصوصیاتی داشته باشه؟( شوخ؟ باهوش؟ زیبا؟
زیرک؟ اسرار آمیز؟)شوخ ، باهوش و اصیل17. اثر زخم یا چیز مرگباری

هست که تو از اون وحشت داشته باشی؟ مثل عنکبوت؟عنکبوت ها منو به وحشت

نمیندازن ولی فکر کنم از بمب هسته ای می ترسم
18. اگه می تونستی یکی از
اشخاص تاریخ رو ملاقات کنی اون چه کسی بود و چرا؟اگه می تونستم مارکوپولو

رو انتخاب می کردم چون ظاهرا آخرین گفته ی اون این بوده

((من نصف چیزی رو که دیدم
نگفتم))
بنابر این من دوست دارم در مورد اون نصفه بدونم
19. کدوم دسته از
فیلم ها رو دوست داری؟( اکشن؟ افسانه؟ کمدی؟ وحشتناک؟ هیجان انگیز)فیلم ها خوبن و نمی تونم انتخاب کنم. همشونو دوست دارم
20. آشپزی می کنی؟
واگه این کارو می کنی دوست داری چه چیزی رو بپزی؟
نه من در خونه آشپزی نمی کنم و وقتی از فیلم برداری میام دیر مقته و دیگه وقتی برای تجربه اون ندارم

ولی تصمیم گرفتم در سال جدید این کارو بکنم
21. وقتی که مردم
تو رو می بینن و می گن انگار تو خود هری پاتر هستی تو چه چیز ی به اون ها میگی؟ من معمولا به اون ها می گم که من فقط یه هنر پیشه هستم که نقش هری پاتر رو بازی می کنم چون بی معنی به نظر می رسه و درست نیست که به اون ها دروغ بگم
22
. ارباب حلقه ها رو دوست داری؟ اگه به تو فرصت می دادن کدوم شخصیت رو
برای بازی انتخاب می کردی؟من آخرین فیلم ارباب حلقه ها رو دیدم و واقعا لذت بردم و شخصیت گلوم رو برای بازی بیشتر دوست دارم
23. آیا می تونی به زبان
های خارجی صحبت کنی؟ کدوم زبان رو دوست داری یاد بگیری؟من مشغول یادگرفتن زبان اسپانیایی و فرانسوی هستم و دوست دارم ژاپنی یاد بگیرم
24
. چرا و چگونه
بازیگری رو شروع کردی؟اتفاقی
. یه دوست به من پیشنهاد کرد که برای تست

بازیگری برم و من فقط برای تفریح رل دیوید کاپرفیلد رو بازی کردم

انجام دادم نداشتم که به این نقش برسم من می دونستم که صدها پسر دیگه برای به دست اوردن این .هرگز انتظار نقش تلاش می کنن برای همین وقتی فهمیدم قبول شدم خیلی تعجب کردم
25.
گریم
کردنت برای فیلم چه مقدار طول می کشه؟حدود نیم ساعت بیشتر به خاطر زخمم

Friday, July 14, 2006


مصاحبه با دنیل رادکلیف بازیگر نقش هری پاتر

1-چطوري هري پاتر رو هر روز بازي ميکني؟
اون در واقع بزرگ شده او پسري باريک اندامو ضعيف اما شجاعه.در اين داستان(هري پاتر و جام آتش) همه چيز در کناراونه و اون
خارج از اختياره.هري براي فهميدن شرايط مبارزه ميکنه
.2 -چطور هري پاتر زندگي تو رو تغيير داد
من اونو بين مردم پيدا کردم.چيزي که تغيير کرد اينه که من در مدرسه نيستم من معموليم
.3 از اينکه نقش هري پاتر رو بازي ميکني لذت ميبري؟
بله بدون شک.
4-چطوري با بازيگران ديگه ارتباط بر قرار کردي؟
من و اما همديگر رو مثل خواهر و برادر دوست داريم.ما با هم دعوا نميکنيم مگه اينکه جر و بحث کنيم در مورد روبرت واقعا نمي دونم من نمي تونم زمان زيادي رو با او باشم. اما و من بيشتر اوقات رو باهم ميگزرونيم
.5-کار با کارگرداني مثل مایک نیول وبازيگر تازه کاري مثل کتی چطوريه؟
کار با مايک تخيليه ما خيلي از صحنه ها رو در موقع فيلمبرداري نميتونيم ببينيم.کيت ماهره.واقعا واقعا مادرزاد بازيگره و واقعا خونسرد
.6 -آيا تودر زندگي واقعي هم همانطوري که وقتي با چو چانگ هستي خجالتي هستي؟
من صدر صد خجالتيم.اما تقريبا فکر ميکنم که نيستم من دوست دختر ندارم اما گاهي وقتا عمدا امتحان ميکنم .نميدونم بهدخترا چي ميگن من اونهاروتا حالا درک نکردم.ولي اينو ميدونم که من غير قابل تحملم
.7-بيشتر از کدوم صحنه هري پاترو جام آتش خوشت اومد؟
صحنه هايي که زير آب بود خيلي جالب بود من واقعا کيف کردم.من دوبار گوشم در زیر آب عفونت کرد مايک به ما ميگفت دراين صحنه سعي نکنیم حرف بزنيم فقط دهنتونو رو حرکت بدیم.
8-صحنه دلخواه تو کدوم بود؟
من از صحنه قبرستان خيلي خوشم اومد با اينکه سخت بود يادم مياد همه صحنه ها در تاريکي محو شده بودن.همچنينصحنه وان آب داغ در حمام صحنه متفاوتي بود من واقعا لذت بردم
.9-اگه تو مثل هري قدرت جادويي داشتي ازش به چه منظوري استفاده ميکردي؟
من همه چيز رو با چوبدستي طلسم ميکردم.
مصاحبه ای دیگر با با دنیل رادکلیف روپرت گرینت و اِما واتسون

اونا مشهورترين نوجوانان دنيا هستند. ميليونها سينمارو مشتاقانه ماجراهاي دنيل رادکليف(16 ساله) روپرت گرينت(17ساله) و اما واتسون(15 ساله) را دنبال ميکنند. اما اونا در اوقات فراغتشون چيکار ميکنند؟ مجله BRAVO طي يک ملاقات خصوصي در لندن سوالاتي از اين سه نوجوان پرسيده که با هم ميخونيم:

BRAVO : دنيل، در نقش هري پاتر براي اولين بار عاشق شدي... هنوزم وقت ملاقات با دخترها خجالت ميکشي و دستپاچه ميشي؟ (منظور به هريه خجالتيه توي فيلم و حال حاضره دنيل هستش)
دنيل: فراموش نکنين که دنيل در اون فيلم 14 ساله بود. من الآن 16 سالمه. در حال حاضر در مورد درست رفتار کردن با يه دختر به خودم مطمئن نيستم. ولي فکر کنم همه ي مردها يه همچين مسيري رو طي ميکنن. يه جور احساس خنده دار و مضحک...

BRAVO : ولي ديگه اين زمان تموم شده, يا...
دنيل: خوب، من يه کمي خونسردتر شدم. خودداري من از صحبت کردن و نزديک شدن به دخترها يه خرده کمتر شده. قبلاً (منظور به تازگي) از دو سه تا دختر پرسيدم که دلشون ميخواد با من به بيرون بيان يا نه.*

BRAVO :در مورد تو چي روپرت؟
روپرت: در حال حاضر مهمترين چيز واسه ي من گواهينامه ي رانندگيمه. من عاشق نشستن در اوپل کورسا (نوعی اتومبیل) خودمم. پيشرفتم تا الآن تقريباً خوب بوده. البته دو سه بار توي چند موقعيت خطرناک قرار گرفتم. ديگه نمي تونم تا وقتي که قراره با يه ماشين آمريکايي توي لندن گشت بزنم صبر کنم. بعد از اين اتفاق ميتونيم با هم درباره ي دخترا حرف بزنيم.(خنده)

BRAVO : چه چيزي در يه دختر ميتونه برات جذاب باشه و تو رو علاقه مند کنه؟
روپرت: نميدونم. چيزهاي مثل خوش مشربي و شوخ بودن. طرف بايد خيلي بامزه باشه و بايد يه ... بزرگ داشته باشه(خنده)** منظورم اينه که اگه خوش هيکل باشه...

BRAVO : اما، تو تنها دختر در گروه سه نفره ي هري پاتر هستي. پسرها هنوزم مثل همون اولا با ادب هستن؟
اما: از يه نظر ديگه منظورتون اينه که روپرت مرتب چشمش به سينه هاي منه؟***(خنده) {روپرت سرخ ميشه و با خجالت به زمين نگاه ميکنه} روپرت، اين فقط يه شوخي بود. ما چندين ساله که مثل يه خانواده هستيم. ما بيشتر وقتها با هميم و صميمي ترين دوستاي همديگه به حساب ميايم. از طرف ديگه از فيلم اول تا الآن هيچ چيز تغيير نکرده بجز اينکه ما به چشم يه همراه به هم نگاه نميکنيم بيشتر به همکارهايي شبيه هستيم که دوستيه عميقي بينشون وجود داره.

BRAVO : تو هم وقتي ميخواي به پسرها نزديک بشي خجالت ميکشي و دستپاچه ميشي؟
اما: در سن و سال من، موقع ارتباط برقرار کردن با پسرها خجالت و دستپاچگي يه امر عاديه وخيلي پيش مياد. ودر اين جور رابطه ها... نميدونم چطور بگم... اينکه يه نفر آدم رو بازي بده خيلي زشت و غيرقابل فهمه. فکر کنم من خوش شانسم چون کسي هست که در اين مورد بهم کمک کنه.

BRAVO : اون مرد خوشبخت کيه؟
اما: از خوشبخت بودنش اطلاعي ندارم!(خنده) منظورم کارگردان قبليمون مايک نيوئل بود. اون همه ي بازگرا رو يه جا جمع کرد و در مورد فيلمبرداريه صحنه ي هاي رمانتيک و عشقي ازمون نظر خواست. خيلي ترسيده بودم. احساس ميکردم خيلي تحقير شدم ولي بعد ديدم که همه براي گرفتن اين صحنه ها مجبورن خودشونو گول بزنن. حالا من از گول زدن خودم ديگه متاسف نيستم و در اين مورد هم ترسم ريخته!!!

BRAVO : دنيل، راسته که تو با پرنس ويليامز گلف بازي ميکني؟
دنيل: باور کن زندگيه من خيلي عادي ميگذره. من مطالعه ميکنم، ياد ميگيرم، گيتار ميزنم، و به خانواده و دوستانم متکي هستم. به غير از بازي با روپرت من با هيچکس ديگه گلف بازي نکردم و هرگز هم پرنس ويليامز رو ملاقات نکردم. شايد تو، روپرت؟

روپرت: درسته که من گلف بازي ميکنم ولي تا به حال هيچوقت موقع بازي پرنس ويليامز رو نديدم.

BRAVO : اما، تو وقتهايي که بيکاري رو چطوري ميگذروني؟
اما: من عاشق موسيقي هستم. و در حال حاضر از Destiny's Child خيلي خوشم مياد. به غير از اون. من عاشق تنيس هستم. بعضي وقتها که مامانم اجازه بده پامو تو آشپزخونه بذارم غذاهاي ايتاليايي مي پزم. عاشق مطالعه هم هستم.

BRAVO : دنيل، شما معروفترين فرد 16 ساله ي دنيا هستي. مي توني آزادانه تو خيابون قدم بزني؟
دنيل: مشکلي نيست. منظورم اينه که من عينک معروف هري پاتر رو تو خيابون نمي زنم. جدا از اون من موهامو کوتاه کردم و راستش بخاطر اين کار يه خرده پشيمونم چون مرتباً گوشام يخ ميزنه!!

BRAVO : روپرت، هري پاتر تا چه اندازه زندگي تو رو تغيير داد؟
روپرت: من ميدونم تو زندگي ميخوام چکار کنم(هدفمو ميدونم). البته وقتي کوچيک بودم دلم ميخواست راننده ي کاميون بارهاي بستني بشم.(خنده) بديهيه که روي اين تصميم تجديدنظر کردم!

BRAVO : دنيل، بزودي 16 سالت تموم ميشه. متاسف نيستي که بزودي ديگه نميتوني ديوونه بازيهاي يک نووجون رو در بياري و شيطوني کني؟
دنيل: منظورت اينه که من دوست دارم خودمو سوراخ سوراخ کنم؟ (فکر کنم منظورش سواخ کردن صورت براي حلقه و نگين و اين چيزا باشه چون خودش واضحاً نگفته) نه، فکر کنم اين کارا ماله کسائيه که با شکم پر از آبجو موتورسواري ميکنند نه من! و يا تاتو و خالکوبي روي صورت؟ من واقعاً به اين کارا احتياجي ندارم. من عاشق موزيک هستم. اما هيچوت موزيکهاي سنگين مورد علاقه ي من نبودن. فکر نکنم هرگز در اين موارد غفلت کنم و خودمو فراموش کنم.

BRAVO : پس، در حال حاضر و با اين نوع زندگي احساس خوشبختي ميکني؟
دنيل: حقيقتاً آره. فقط بعضي وقتها، خيلي خوابهاي بد ميبينم. مثلاً خواب ميبينم که دارم ميميرم يا داره اتفاقات واقعاً بدي برام پيش مياد.... اما من به خودم ميگم که اين کابوسها فقط نشانه اي هستن بر اين که من قدر خوشبختيمو در زندگي واقعي بدونم

*************************************************************.
توضيحات:

** اين نقطه چين آخره جمله ي انگليسي ميوفته و منظور اينه که روپرت حرفشو کامل نزده و منم چون نميدونستم چي منظورش بوده جاشو نقطه چين گذاشتم، لطفاً بد برداشت نکنيد!!!

*** اينجا اما از کلمه ي

استفاده کرده, البته مطمئناً همه منظورشو کاملاً مي فهمن chest

مصاحبه با دنیل رادکلیف روپرت گرینت و اِما واتسون
(Daniel Radcliffe )DR: سلام.
Media:تبریک میگم.این یکی از بهترین فیلمهای مجموعه ی هری پاتر بود.
DR: ممنون.واقعا ممنون.
Media:بهمون بگین نظرتون درباره ی اینکه شخصیتهاتون [ توی این فیلم ] دارن کم کم بزرگ میشن چیه. با توجه به اینکه توی زندگی واقعی تون هم با یه همچین مسئله ای روبرو هستین.چه نظری در مورد بزرگ شدن شخصیتها دارین؟
DR: خوب من فکر میکنم...ببینم شما که ناراحت نمیشین من شروع کنم ٬ نه؟ خوب٬ پس شروع میکنم.من که واقعا خوشم اومده.چون الان یه فشار زیادی روی فیلمها هست که مرتب باید بهتر و بهتر و بهترو بهتر بشن.بخصوص بعد از فیلم سه که ... راستش میدونین٬ من خیلی دوستش دارم.همه مون میدونستیم که باید هر کاری از دستمون بر میاد انجام بدیم تا فیلم بهتر از کار در بیاد.چون در غیر اینصورت طرفدارها خیلی ناراحت میشدن.واسه ی همینم...واسه من که تجربه ی خیلی خوبی بود.آخ!ببخشین!میدونین ٬واسه من خیلی جالب بود که نقش هری در حال بزرگ شدنو بازی کنم.چون...خوب...وقتی این مجموعه شروع شد هری ده سالش بود و تولد ده سالگیش بود.و الان داره یه روندی رو طی میکنه که توی زندگی واقعی ما هم اتفاق می افته.یعنی بزرگ شدن .و میدونین٬ تو یه همچین دوره ایه که معمولا آدم یه کم احساساتی میشه.خوب بخاطر مسایل مربوط به بلوغ و از این حرفهاست. و این تغییرات گاهی خیلی باعث دردسرن.ولی به هر حال یه جزیی از بزرگ شدنن.آدم تو این دوره تجربه های باارزشی کسب میکنه.بخاطر همین هم بازی کردن تمام این مسایل در نقش هری خیلی جالب بود.
(Emma Watson )EW: فعلااین بحث که ساخت فیلمها ممکنه بیشتر از حد ممکن طول بکشه وما کم کم واسه نقشهامون خیلی بزر گ بشیم خیلی داغه.ولی تا این جای کار که هیچ مشکلی پیش نیومده و همه چیز رو براهه.چون ساخت هر فیلم تقریبا یک سال طول میکشه و بخاطر همین برای ما مشکلی پیش نیومده.همین طور که شخصیتهای ما دارن تو مدرسه تحصیل میکنن ، ما هم با اونها بزرگ میشیم و گاهی وقتها عین تجربیاتی که ما توی زندگی واقعی داشتیم ، برای اونها تکرار میشه.
DR: آره.اتفاقا این خیلی چیز خوبیه.خیلی وقتها این فکر سراغ آدم میاد که داره واسه نقشش یه کمی بزرگ میشه.ولی، خوب، خیلی از هنرپیشه ها هستن که نقش آدمهای کوچیکتر از خودشونو بازی میکنن و من فکر نمیکنم این مسئله اونقدر ها که بزرگش میکنن مهم باشه.
Media:[نامفهوم]
DR: میدونین٬ خیلی وحشتناک بود! نه ٬ حقیقتش خوب بود.خیلی خوب بود.فکر میکنم اگه Katie اونجا بود٬ میگفت:"وای خدا جون!از اینکه Dan رو تو یه صحنه بغل کنم چندشم میشه!" یا یه همچین چیزی. اما واسه من خوب بود.
Media:نظر تو چیه Rupert؟
(Rupert Grint )RG: اصلا سوال چی بود؟
[خنده ی دسته جمعی]
Media:آره فکر کنم خیلی از موضوع اصلی دور شدیم.
RG: راستش من هم فکر میکنم خیلی جالبه که شخصیتهامون دارن بزرگ میشن.خیلی "نوجوونتر" شدن.اما رون تو این یکی فیلم یه کمی بداخلاق شده.چند بار هم با بقیه بچه ها دعواش میشه.ولی بازی کردنش واقعا چسبید.آره.خیلی خوب بود.
Media:حالا که تو چند تا فیلم معروف بازی کردین٬چجوری ولخرجی و بریز و بپاش میکنین؟ چه وسایل کوچولو موچولویی رو دور خودتون جمع کردین؟
DR: Rupert فکر کنم نوبت تواه.
RG: آره.راستش من خیلی خرت و پرت دور خودم جمع کردنو دوست دارم.پارسال تو ژاپن یه جای خیلی خوبی واسه خرید این جور چیزها پیدا کردم.البته میدونین٬ نمیدونم دقیقا منظورتون از وسایل ریزه میزه...
DR: راجع به اون دوربینه بگو.
RG: وای ٬ آره! تو ژاپن یه دوربین مخفی پیدا کردم که شکل پاکت سیگار درستش کرده بودن.میدونین٬ خیلی باحال بود.
DR: آره. اداره ی NDAB هم کمک کرد!
[خنده ی دسته جمعی]
EW: من عاشق آی پود هام.طرفهای خونه ما پره از این چیزها.
DR: ِاممممم...٬ میدونین...راستش من یه کمی با آی پود ها مشکل دارم. سی دی دارم.دلم میخواد خود سی دی .رو داشته باشم با بسته بندی کامل و عکس پشت جلد و از این جور چیزها .اصلاچون یه جورایی عقده ی فکر میکنم وسایل مورد علاقه ی من همین سی دی ها و کتاب ها و دی وی دی ها باشن.میدونین٬ از پنج سال پیش تا حالا تغییر زیادی نکردم که شاید چندان جالب به نظر نیاد. با اینحال باید صادق بود.
Media:من استیون شید هستم از بستون هورالد. شما سه تا تا الان دیگه یه پای ثابت این امپراطوری هری پاتر رو تشکیل میدین.نه تنها کتاب ها بلکه فیلمها هم مد نظرم هستن.با اینحال زیاد اهل سر و صدا و این چیزها نیستین.میدونین٬شهرتتون اونقدرها فراگیر نیست. اما حالا که نوجوون شدین و به هر حال٬ طبعتون تغییر کرده٬ دلتون میخواد تغییری تو این وضعیت بوجود بیارین؟یعنی ممکنه یه روزی بشین لیندسی لوهاند شماره دو وهمه ی طرفدارهاتون رو شوکه کنین؟ ممکنه آدمهای اهل مهمونی های آنچنانی و از این حرفها بشین؟
[خنده ی دسته جمعی]
EW: امیدوارم اینجوری نشه.
DR: میدونین٬ من قراره بیست تا پورشه بخرم و همه شونو بکوبم به دیوار ٬فقط بخاطر کیفش! نه.راستش گمون نمیکنم یه همچین اتفاقی بیافته.در واقع من فکر میکنم که خیلی هم خوبه که ما الان...خوب٬ میدونین٬ شخصیتهایی که ما نقششون رو بازی میکنیم انقدر معروف و شناخته شده هستن و انقدر طرفدارها باهاشون انس گرفتن که خوب٬ میدونین اگه قرار باشه ما جلوی دوربین خبرنگارها... یعنی اگه به هر مهمونی ای که روی کره زمین برگزار میشه و ما هم بهش دعوت میشیم٬ بریم ٬ اونوقت دیگه طرفدارها نمیتونن بین اون چیزی که تو فیلم میبینن و اون چیزی که خارج از فیلم میبینن تعادل برقرار کنن.
EW: آره.
DR: راستش من الان از این وضعیت متعادل راضیم.خیلی هم راضیم.اما گاهی وقتها فکر میکنم دارم طرفدارهارو فریب میدم.چون میدونین٬ یه طرف قضیه شخصیت مهمی مثل هری قرار داره و طرف دیگه من که چیز زیادی از خودم بروز نمیدم.فکر میکنم اینطوری دارم مردم رو گول میزنم.
Media: [نا مفهوم] توی مدرسه تون ٬ همه ی بچه ها میشناسنتون؟
EW: خوب راستش دو سال پیش که اومدم به یه مدرسه ی جدید٬ اوایل یه کمی نگاه های مشکوک نصیبم میشد.ولی الان دیگه همه به من عادت کردن و مثل همه ی بچه های دیگه باهام رفتار میشه.و من واقعا از این وضعیت راضیم.خیلی راحتم.
Media: من انجل هستم از انترتیمنت نیوز.
DR:فقط یه لحظه میبخشین.فکر میکنم سوال جالبی بود.یه جورایی... خوب وقتی میرین مدرسه ٬ همون طور که اما گفت٬ اوایل کار تقریبا مثل اینه که بقیه با آدمی برخورد کردن که سه تا دست داره. اما بعد یکی دو هفته ٬ میدونین٬ همه چی آروم میشه و فقط وقتی تو رو میبینن، میگن:"خوب٬ اون سه دستیه اومد."میدونین٬ منظورم اینه که مسئله ی چندان بزرگی هم نیست.شاید فقط یه بار در طول دوران مدرسه این موضوع خیلی نمود پیدا کرد.٬منظورم اینه که وقتی فیلم سه در اومد ٬ من تو مدرسه بودم و یه کمی اوضاع بهم ریخت.ولی در کل اصلا مسئله ساز نیست.[خطاب به Rupert]واسه تو هست؟
RG: راستش٬ من الان دیگه مدرسه ام تموم شده و اونقدر ها درگیر این مسایل نیستم.با اینحال حس عجیبی داره که مردم تو رو بشناسن. الان من 17 سالمه. و خیلی برام عجیبه که یه نفر تو خیابون صدا بزنه:"وای!رون!" میدونین٬ کله ام هم یه جوریه که همه جا تابلو میشم.با اینحال اصلا مسئله ی بغرنجی وجود نداره.
Media: خوب٬ من آنجلاهستم.راستش توی این فیلم یه سری مسایل بین شماها بوجود میاد که به نظر من خیلی جالب بودن.مثلا تو دنیل و تو روپرت٬ یه کمی بینتون شکراب میشه.و یه کمی هم بین اما و روپرت دلخوری پیش میاد و از این جور چیزها که دوست داشتم راجع بهش بدونم.در ضمن٬ با توجه به فاصله ای که بین هر فیلم تا فیلم بعدی می افته٬ میتونین بهم بگین وقتی برمیگردین سر فیلمبرداری چه احساسی دارین؟آیا مثل اینه که برگشته باشین مدرسه؟
EW: من واقعا از صحنه های دعوا خوشم اومد و فکر میکنم واقعا صحنه های بانمکین.میدونین٬ در واقع واقع گرایانه تر هم همین بود که بین این سه نفر یه دعوایی باشه.چون آدمها که همیشه نمیتونن با هم کنار بیان.واسه همین هم خیلی خوشم اومد.در ضمن این کتاب یه کتاب خیلی سنگین تر و ترسناکتری بود واسه همین هم فکر میکنم این صحنه ها خیلی به متعادل شدن فیلم کمک کردن.
DR: میدونین،مسئله ی بانمک در مورد دعوای هری و رون اینه که هر کسی از بیرون به این قضیه نگاه کنه، به نظرش خیلی خنده دار میاد.ولی به نظر خود هری و رون قضیه خیلی هم جدیه و خیلی هم از دست هم عصبانی هستن و هر کدومشون فکر میکنه اون یکی خیلی بد رفتار کرده.در واقع هر کدومشون فکر میکنه اون یکی بهش خیانت کرده و واسه همین هم هر دوشون همدیگه رو سرزنش میکنن.اما واسه یه شخص سوم قضیه خیلی خنده دارتر از این حرفهاست.چون مثل اغلب دعواها، این دعوا هم سر یه مسئله ی خیلی بی اهمیت شروع شده و کش پیدا کرده.اغلب اینجوریه که اول کار، آدم احساس میکنه مسئله ی خیلی مهمیه ولی دو سال بعد اصلا یادش نمیاد دعوا سر چی بوده.واسه همین هم فکر میکنم همون طور که تو هم گفتی صحنه های خیلی بانمکی باشن و به قول تو به جنبه ی طنز فیلم کمک کنن.
EW: آره.خیلی جالب بود.هر دوتاشون اینجا خیلی بی ادب شدن.
DR: آره.ببخشین، ولی من که خیلی از بازی کردن اون صحنه ها لذت بردم!
RG: آره.من فکر میکنم که این هم به همون مسئله ی بزرگ شدن شخصیتها برگرده.
EW:[نا مفهوم]
RG: آره.طبیعی تر بود.
Media: میخوام برگردم به همون حرفی که اما در مورد سنگینی و ترسناکی این فیلم گفت.درعین حال من فکر میکنم که این یکی از مفرح ترین فیلمهای هری پاتر باشه.واسه ی شما برقرار کردن تعادل بین این دو جنبه ی فیلم سخت نبود؟مثلا اینکه در آن واحد صحنه های سنگین رو کنار صحنه های شاد بازی کنین؟
DR: وقتی آدم تو جریان بازی قرار میگیره....
EW: گمون کنم یه کمی سخت بود.یه کمی سخت بود که بفهمیم دقیقا باید چیکار کنیم.میدونین، قسمت اعظم مخاطبین این فیلم ها رو بچه های کوچیکی تشکیل میدن که خیلی به این مجموعه علاقمندن.واسه ی همین هم اغلب دست اندرکاران فیلم با خودشون میگن:"خوب، بهتره فیلم خیلی ترسناک از آب در نیاد.چون اینطوری قسمت اعظم مخاطبینمون رو که خیلی هم هری پاتر رو دوست دارن و مشتاق دیدن فیلمش هستن از دست میدیم." اما در عین حال دلشون میخواد که به متن کتاب هم وفادار باشن که کتاب خیلی ترسناکتریه.من فکر میکنم دست اندرکاران فیلم خیلی خوب تونستن این تعادل رو برقرار کنن و واقعا فکر میکنم بهترین روش رو انتخاب کردن.چون از اول قرار اینطوری بود که "فقط باید به متن کتاب وفادار بمونیم و جمع کردن مخاطب ، هدف ما نیست." اما اینجا تعادل برقرار شد.
DR: تازه، اقتباس سینمایی از روی کتاب هم چندان کار ساده ای نبود.استیو کلوز کسیه که این کار رو انجام داده.یعنی کتابی به عظمت جام آتش رو تبدیل به فیلمنامه کرده و حقیقتش من اصلا دلم نمیخواست جای اون باشم. اما اون واقعا معجزه کرده. من فکر میکنم وجود این صحنه های شاد واقعا لازم باشه.منظورم اینه که اگه قرار باشه تمام فیلم، ترسناک و تیره و تار از آب در بیاد، تماشاچی ها خسته میشن و فیلم تاثیر خودشو از دست میده.کار جالبی که مایک نیول با تماشاچیش میکنه اینه که اول توی صحنه های شاد غرقش میکنه و بعد یکهو ضربه اش رو میزنه.مثلا توی شروع فیلم ما صحنه ی ترسناک اون مار وکشته شدن فرانک رو داریم و بعدش یکهو میرسیم به جام جهانی و اون همه چیزای جالب رنگ و وارنگ.همین مسئله باعث میشه که وقتی مسئله ی آتیش گرفتن و شعله ور شدن چادرها پیش میاد، آتیش گرفتن و شعله ور شدن که فرقی نمیکنن.نمیدونم چرا هر دو تاشونو گفتم!منظورم اینه که وقتی یکهو این مسئله پیش میاد خیلی شوکه کننده است و خیلی به چشم میاد.وقتی هم که یکهو داستان به قسمتهای ترسناک و تاریکش میرسه خیلی غافلگیر کننده است.پس فکر میکنم این صحنه های شاد برای فیلم لازم باشن.
EW: من فکر نمیکنم... فکر نمیکنم مایک هیچ وقت جلوی مارو گرفته باشه که... یعنی مایک همیشه سعی میکرد ما رو بیشتر و بیشتر مجبور کنه تا تمام سعی خودمون رو بکنیم و همون عکس العملی رو داشته باشیم که اگه توی واقعیت با همچین چیزایی روبرو میشدیم از خودمون بروز میدادیم.مایک واقعا حساسیت به خرج میداد.و مسئله ی دیگه در مورد اون اینه که واقعا و حقیقتا مثل آدم بزرگها با ما رفتار میکرد و هیچ خبری از آوانس و این حرفها نبود.واقعا از ما انتظار داشت که مثل حرفه ای ها عمل کنیم.چیزی که توی فیلمهای قبلی، خوب...
DR: اونموقع ها بیشتر میتونستیم از زیر کار در رویی کنیم.
EW: آره.ولی مایک هیچ بهانه ای رو قبول نمیکرد و با تمام وجود به ما فشار میاورد که خوب بازی کنیم و این واقعا عالی بود.یه چالش واقعی بود.
Media:اما ، در صحنه ی یول بال(نوعی رقص) یه نمای جادویی هست که تو از بالای پله ها پایین میایی.چند بار این صحنه رو گرفتی؟ با لباست مشکل نداشتی؟
EW: بله.یه کمی گرفتنش طول کشید.در واقع تا اون روز نمی دونستم که این همه روش واسه پایین اومدن از پله ها وجود داره! یه کمی سخت بود.واقعا مشکل بود.Mike تمام مدت داشت این چیزها رو میگفت:"سرتو بگیر بالا، کمرتو صاف کن ولی نه خیلی اغراق آمیز، آروم و نرم حرکت کن." [خنده] وقتی داشتیم این صحنه رو میگرفتیم من حسابی کفری بودم ولی امیدوارم خوب از آب در اومده باشه. بستگی داره که تا چه حد تحول هرمیون توی این صحنه مشخص باشه. در مورد لباس هم یه کمی مشکل بود.با اینحال انقدر دوستش داشتم که به هیچ وجه دلم نمیخواست عوض بشه. جینی تیمم که طراح لباس اصلی فیلم بود، واقعا جادو کرده بود و یه لباس فوق العاده زیبا درست کرد و تا زمانیکه اون صحنه گرفته شد، کارهای زیادی روی لباس انجام داد. فکر میکنم واقعا زیبا بود.
Media: [نامفهوم]
EW: نه.ناراحت کننده است.خیلی دوست داشتم نگهش دارم.ولی نه.
Media: [نامفهوم]
.DR: خوب من شنا کردم. که البته لباس درست و حسابی ای نداشت و [نا مفهوم].نه. واقعا جالب بود.در واقع کار خیلی سختی بود.شاید تنها روزهایی بود که میتونستم بگم دارم "کار" میکنم. چون من همیشه این طرز تفکر رو داشتم که "کار" نمیتونه چیز لذت بخشی باشه .واسه ی همین هم هیچ وقت اسم بازی کردن توی فیلمهای هری پاتر رو نمیداشتم "کار". اما اون روزها واقعا روزهای کار سخت بود.البته کیف هم داشت. ولی سخت هم بود. من حدود شش ماه تمام تعلیم دیدم و موقع فیلمبرداری، کارم این بود که میرفتم اون تو و خوب، میدونین، من از مخزن اکسیژن یه نفر دیگه استفاده میکردم و هر دوی ما یه رگولاتور داشتیم.بعد کارگردان میگفت "سه-دو-یک" .وقتی میگفت "سه" من باید تمام هوای داخل ریه هامو خالی میکردم. و وقتی میگفت "دو" باید تا اونجا که میتونستم، ریه هامو با هوای داخل مخزن اکسیژن پر میکردم و بعدش دیگه به این بستگی داشت که چقدر بتونم با اون مقدار هوای داخل ریه هام بازی کنم.البته قسمت سختش حبس کردن نفس نبود.سختیش اینجا بود که من اصلا اجازه نداشتم اون هوایی رو که توی ریه هام بود، بیرون بدم.چون هری تو این مرحله تبدیل به یه ماهی شده و آبشش داره.پس نباید هیچ حباب هوایی دیده بشه. واسه همین هم اگه به نظرتون اومد که من تو اون صحنه ها قیافه ام خیلی ناجوره...
EW: دیگه خودتون بفهمین چرا.
DR: البته خیلی خوش گذشت و باید بگم که گروه بدلکاری که من رو همراهی میکردن واقعا خبره بودن و شش ماه تمام به من تعلیم دادن و بعدش هم همیشه با من میومدن توی مخزن آب.واسه ی همین هم واقعا عالی بود.
Media: [نامفهوم]
Media: با توجه به اینکه تا بحال توی چهار فیلم هری پاتر بازی کردین، میتونین بگین میخواین هنرپیشگی رو برای مدت طولانی ادامه بدین یا نه؟یا اینکه هنوز تصمیمتون رو نگرفتین؟
DR: Rupert...
RG: من الان واقعا از بازی توی فیلمهای هری پاتر لذت میبرم و فکر میکنم تجربه ی واقعا خوبیه که ادامه دادنش در آینده بدک نیست.واسه همین حتما ادامه میدم.
EW: اصلا دلم نمیخواد هری پاتر آخرین کاری باشه که انجام میدم.کارم رو توی این زمینه ادامه میدم.حالا شاید حتما هم فیلم نباشه.چون واقعا دلم میخواد روی صحنه و جلوی تماشاچی ها بصورت زنده اجرا کنم.واسه ی همین هم شاید رفتم طرف تئاتر.ولی فعلا نمی دونم. خیلی کارها هست که توی این زمینه میشه انجام داد. ولی به هر حال مطمئنم که توی همین زمینه ادامه میدم.
DR: راستش من دیوونه ی این کارم. پریروز داشتم با خودم فکر میکردم که چرا اینقدر به این کار علاقه دارم و هیچ جوابی واسش پیدا نکردم.تنها نتیجه ای که گرفتم این بود که باید یه ربطی به قدرتی داشته باشه که به آدم میده. چون توی فیلم، یه شخصیت توی دستته و برداشت مردم از این شخصیت به تو بستگی داره.البته مطمئنا فقط به تو بستگی نداره.فیلمنامه و کارگردانی هم هست.اما این همون کاریه که من دوست دارم انجام بدم.واقعا دیوونه ی بازی کردنم. در ضمن خیلی هم به ... البته منظورم این نیست که زودتر از بیست یا سی سال دیگه براش آماده میشم، ولی کارگردانی رو هم خیلی دوست دارم.بخاطر اینکه خیلی تحت تاثیر کلمبوس و آلفونسو و مایک بودم و یه بار هم با دیوید یتس که فیلم پنج رو کارگردانی میکنه صحبت کردم.در ضمن با جری اولدمن هم صحبت کردم.اون یه فیلم رو کارگردانی کرد که خیلی دلخراش ولی محشر بود. وقتی داشتم باهاش صحبت میکردم، گفت:"موقع کارگردانی ، همیشه مشغول خلق کردنی." که واقعا یه دلم نشست. اون دور دورها شاید بهش برسم.
Media: صحبت میکنه. چه صحنه هایی از فیلم بود که توی تدوین نهایی حذف شدن و شما واقعا دوست داشتین که توی فیلم باشن؟
EW: سوال خوبیه. ولی جواب دادن بهش سخته. قضیه اینه که باید اول یه کمی فکر کنم تا یادم بیاد چه صحنه هایی حذف شدن.[توی تدوین نهایی] صحنه ها رو یه جوری کنار هم قرار میدن که...میدونین، خیلی یکدست و یکپارچه به نظر میرسه.طوریکه واقعا فراموش میکنی چه چیزهایی حذف شده.باید یه کمی فکر کنم...
DR: من که واقعا از تدوین فیلم راضیم. چون صحنه هایی که واقعا افتضاح بازی کردم ، حذف شدن. خیلی خوب شد.اما اینکه چه صحنه هایی بودن...خوب یه صحنه های خیلی کوچیکی که...یعنی یکی بود که توش ما باید...میدونین، یه صحنه ی دیگه ای بود که فکر کنم خیلی بهتر از این میبایست بازی میکردم و این جور صحنه ها همه حذف شدن که واقعا کار محشری بود. کاری که به من ثابت کرد که حدسم [ در مورد طرز بازیم] کاملا درست بوده. اونطور که باید و شاید بازی نکرده بودم.اما واقعا حضور ذهن ندارم که یه صحنه ای رو به یاد بیارم که کاملا حذف شده باشه.فکر میکنم با توجه به اون مدت زمانی که فیلمبرداری طول کشید...
EW: مقدار خیلی زیادی حذف شد.
DR: اما وقتی فیلم رو نگاه میکنی انقدر کامل به نظر میرسه که...
EW: که اصلا دلت واسه صحنه های حذف شده تنگ نمیشه.خیلی خوبه .من الان واقعا نمیتونم هیچ صحنه ی حذف شده ای رو به یاد بیارم. خیلی عالیه.
Media: شما گفتین توی زندگی واقعی تون با مسایلی مشابه مسایل شخصیتهای فیلم روبرو میشین.دوست دارم راجع به این مورد بیشتر بدونم. مثلا از طرف جنس مخالف چطوری باهاتون رفتار میشه؟ پسرهای مدرسه دنبالتون نمی افتن؟
DR: دارین از من سوال میکنین؟[خنده]
EW: حقیقتش اصلا نمیدونم به اینجور سوالها چه جوابی باید بدم.دنیل ، تو همیشه یه جوابی داری.تو جواب بده.
DR: بذارین ببینم، پسرها تو مدرسه دنبالم می افتن؟[خنده] اما شما راجع به تشابهات بین ما و شخصیتهامون سوال کردین.خوب بله، یه تشابهاتی بین من وهری از این لحاظ وجود داره. و اونم اینه که هردوی ما تو رفتار کردن با جنس مخالف مشکل داریم. [خنده] حقیقتش من فکر میکنم هر مردی که میگه تا حالا هیچ وقت جلوی خانم ها خیط نکاشته یا داره دروغ میگه یا دچار توهم شده. چون خیلی از مواقع پیش میاد که طرف، نشسته و داره عرض اندام میکنه و خیال میکنه داره خیلی عالی عمل میکنه، در حالیکه دختره داره با خودش فکر میکنه:" این مرده دیگه کیه؟ اصلا چرا داره با من حرف میزنه؟" واسه همین هم فکر میکنم قویترین وجه تشابه من با هری توی این فیلم، همین باشه. البته باید بگم اغلب مردم دارن روی این زمینه ی فیلم تاکید میکنن. ولی فکر میکنم وقتی فیلم رو ببینن میفهمن که خیلی با انتظاراتشون تفاوت داره. نظر من اینه. در کمال بدجنسی!
[خنده]
Media:[ نامفهوم]
DR: اوه، هیچی، ولی... خنده
Media: تو چی روپرت ؟ چقدر درگیر این مسایلی؟
[خنده]
RG: من هم خیلی شبیه دنیل ام. آره. فکر میکنم از این لحاظ خیلی شبیه خود رون باشم. اون هم چندان در این زمینه ها موفق نیست. چند تا تجربه ی ناموفق و بد هم داره.خنده]
DR: اون بدترین جفت رقص توی دنیاست.
RG: اوه، آره!
Media: [نامفهوم]
DR: بر اساس تجربه. از این خصلت هری و رون خوشم میاد. اونا بدترین جفتهای رقص توی دنیان. بیچاره دو تا دختری که باهاشون میان به مجلس رقص... افشان نقش پادما رو بازی میکنه. همون دختری که از شانس گندش با رون همراه میشه. اون یکی از بهترین دوستهای منه، میدونین ، (راستی، این دکمه مال میکروفونه؟) میدونین، خیلی خنده داره.چون آدم واقعا براش تاسف میخوره. این شب میتونست یکی از بهترین شبهای زندگیش باشه ولی واقعا افتضاح از کار در میاد. و اون صحنه ی بیرون سالن رقص که واقعا [نامفهوم]. و تمام قربانیهای شب Yule Ball اون بیرون از شدت ناراحتی گریه شون گرفته چون واقعا بهشون بد گذشته.
EW: از جمله هرمیون.
DR: آره. از جمله اون.
EW: من واقعا از بازی کردن این صحنه ها لذت بردم چون خیلی خوب میتونستم احساس هرمیون رو در اون لحظات درک کنم. اینکه گاهی اوقات پسرها چقدر به طرز ناراحت کننده ای بی احساس میشن. آره، خوب میتونم درک کنم این تجربیات و این برخوردها چه اثری روی اون داشته و این مسئله که همیشه یه کمی خودشو... میدونین،یه مسئله ی دلنشینی در مورد رابطه ی هرمیون و Viktor وجود داره که Mike هم خیلی روش تاکید میکرد. و اون هم اینه که هرمیون اصلا اعتماد به نفس نداره و تابحال هم از طرف هیچ پسری مورد توجه قرار نگرفته. واسه ی همین هم وقتی میبینه که Viktor داره بهش نگاه میکنه، مرتب از خودش میپرسه: " آیا اون داره واقعا به من نگاه میکنه؟" و وقتی Viktor یکراست بطرف هرمیون میاد، اون خیلی دست و پاشو گم میکنه و اصلا نمیدونه چه اتفاقی داره میافته و یه جورایی وسط یه گردباد احساسات، با این قهرمان کوییدیچ روبرو میشه.و تمام مدت باورش نمیشه که همچین چیزی حقیقت داشته باشه. یعنی... توی یه چرخ و فلک احساسات قرار میگیره.
Media: اگه یه کمی مسن تر بودین، دوست داشتین نقش کدومیکی از شخصیتهای بالغ فیلم رو داشته باشین؟
DR: سیریوس. آره احتمالا دوست داشتم نقش اون رو بازی کنم.دلیل اصلیش اینه که اولدمن نقش اون رو بازی کرد و من فکر میکنم اون هنرپیشه ی بی نظیریه.در ضمن سیریوس و هری از بعضی لحاظ خیلی شبیه همن. که این خیلی قشنگه. واسه همین هم دوست داشتم نقش اون رو بازی کنم. رابطه ی این دو نفر توی فیلم پنج که من نقش هری رو بازی میکنم، بیشتر نمود پیدا میکنه.چون رابطه ایه که براساس یه نیاز مشترک بوجود اومده.نیاز به کسی که الان دیگه کنارشون نیست. هر دوی اونها دلشون برای جیمز تنگ شده. سیریوس ، جیمز رو توی وجود من جستجو میکنه و من سعی میکنم از طریق اون، پدرم رو بشناسم. مشابه این اتفاق برای من و چو در فیلم چهار میافته. اونجا که فقط من باقی میمونم و دوست پسر اون میمیره. و به همین علت هم ما به هم نزدیک میشیم. به نظرم خیلی خوبه وقتی آدم شخصیت هری رو از این زاویه ی متفاوت بررسی میکنه. و گاهی فکر میکنم اگه پنجاه سال دیگه خواستن یه بار دیگه این مجموعه رو به فیلم برگردونن، من تو صف داوطلبها وای می ایستم.[خنده]
EW: ریتا اسکیتر. اون به طرز خیلی شیرینی بدجنسه.اون... اون یه شخصیتی داره که بازی کردنش واقعا لذت بخشه. ولی یه شخصیتیه که... شخصیتش خیلی واقعیه.طرز لباس پوشیدنش هم خیلی جالبه.
Media:[ نامفهوم]
EW: بله؟
Media: گفتی شخصیتش خیلی واقعیه؟
RG: وای، اینجا پر روزنامه نگاره!
EW: شاید نباید این حرف رو میزدم. [خنده] خوب، حرفمو پس میگیرم. امممممم.....راستش...
DR: منظور Emma این بود که [خنده] بعضی آدمها [خنده] یه خباثتی تو وجودشون هست.
EW: دقیقا. [خنده]
DR: اما منظورش شما نبودین! [خنده]
EW: نه، شما نه، هیچ کدومتون این شکلی نیستین. [خنده]
Media: نظر تو چیه راپرت ؟
RG: خوب، من دوست داشتم نقش هاگرید رو بازی کنم. اون خیلی ماهه، آره.دوست داشتم نقش اونو بازی کنم. نمیدونم چرا.شاید بخاطر اینکه خیلی گنده است. آره، یه دلیلش اینه.
Operator: فقط واسه ی دو تا سوال دیگه وقت داریم و بعدش میریم سراغ تلفن.
Media: میتونین بگین چه هنرپیشه های محبوبی خارج از هنرپیشه های فیلمهای هری پاتر دارین. و گروه های موسیقی و خواننده های محبوبتون کیا هستن؟
DR: راپرت تو شروع کنی بهتره.
RG: آره.باشه. من خیلی فیلمهای کمدی دوست دارم. وقتی بچه تر بودم عاشق جیم کری بودم.
DR: موسیقی یادت رفت .
RG: اوه، آره. موسیقی راک خیلی دوست دارم.فکر می کنم خیلی خوبه.آره.
EW: وای واقعا سوال وحشتناکیه. از جواب دادن بهش متنفرم...
DR: ببین چیکار کردی!
EW: خیلی هنرپیشه های زیادی هستن که... یعنی هیچوقت یه نفر نبوده که بت من باشه و همیشه پیش خودم فکر کنم "خداجون، میخوام عین عین اون باشم." البته وقتی بچه تر بودم در مورد Julia رابرتز یه همچین احساسی داشتم. خیلی دوستش داشتم.یه چیز خیلی دوست داشتنی ای تو وجودش هست.امممم.... گمون میکنم این اواخر به پرتمن علاقمند شدم. نه فقط به بازیش، بلکه به خاطر روش پیشرفت کردنش. فکر میکنم واقعا عالی تونسته خودش رو بالا بکشه. از آدمهایی مثل رنی زلوگر هم واقعا خوشم میاد. چون اصلا از اینکه نقش آدمهای زشت رو بازی کنه نمیترسه و واقعا توی نقشش فرو میره و به جای اینکه مرتب روی صحنه از خودش بپرسه " خوشگل به نظر میرسم یا نه"، بازی میکنه. و کار درست هم دقیقا همینه.نیکل کیدمن هم سابقه ی کاری محشری داره و نقشهای فوق العاده متفاوتی رو تجربه کرده و واقعا هم موفق بوده. خوب، میرسیم به موسیقی. این هم سوال خیلی سختیه چون من ادمهای خیلی زیادی رو در این زمینه دوست دارم و خیلی ها روی من تاثیر گذار بودن. مثلا پدرم من رو واقعا به افرادی مثل Eric Clapton و BBKing علاقمند کرد و مادرم هم باعث شد به انواع سمفونی ها علاقمند بشم. خود من بیشتر دوست دارم موسیقی رو با توجه به موقعیتش بسنجم. مثلا واسه ی رقص، Hip-Hop رو خیلی دوست دارم. واسه ی گوش کردن ، Dean و Rice رو خیلی دوست دارم. کلا از انواع موسیقی خوشم میاد. هر وقت بیاین خونه ی ما، موسیقی داره پخش میشه.
DR: امممم...راستش در مورد هنرپیشه ها یه کمی جواب دادن به سوالتون سخته.چون ما خیلی خیلی خوش شانس بودیم و ...راستش من تابحال با هنرپیشه هایی کار کردم که بهترین هنرپیشه ی بریتانیایی نسل خودشون بودن.Gary Oldman ، Ralph Fiennes ، Michael Gambon و راستش خیلیهای دیگه.یه هنرپیشه ی آلمانی هم هست که فکر میکنم واقعا محشره ولی احتمالا هیچ وقت فرصت همبازی شدن باهاشو پیدا نمیکنم، Daniel Bruhl که توی فیلم “The Edukators” یا “Die Fetter Jahre sind vorben” و همینطور در فیلم “Goodbye Lenin” بازی کرد و به نظر من معرکه ست. Alfonso هم فیلم “Y Tu Mama Tambien” رو کارگردانی کرد که Gael Garcia Bernal توش بازی میکرد و واقعا محشر بود.ای بابا... آخه یه هنرپیشه ی انگلیسی زبان هم بگو پسر.[ خنده ی دسته جمعی] راستش الان اصلا...راستشو بخواین خیلی دوست داشتم با Peter Sellers همبازی باشم. هنرپیشه ی قدیمی ای که .... راستش اصلا دوست داشتم جای خودش باشم. چون الان هر کسی که میخواد یه هنرپیشه ی کلاسیک بریتانیایی نام ببره از Lawrence Olivier و Peter Sellers یاد میکنه که واقعا محشر بازی میکرد.میتونست توی فیلمهاش تا چهار یا سه نقش، فکر میکنم سه نقش رو بازی کنه و واقعا عالی بود.
ولی درمورد موسیقی، خوب، جواب دادن به این سوال واسم راحت تره. در حالیکه باید خیلی هم واسم سخت باشه چون یه آدمی هستم که... راستش پریروز یه آلبوم از گروهی خریدم به اسم Weird Scientists... آره، واقعا عالی بود! انقدر چیز عجیب و بی نظیری بود که حال ادمو عوض میکرد. واقعا لحظه ی عجیبی بود. [صدای زمزمه ی حضار] معرکه بود!The Rakes ، Dogs ، Hi-Fi ، دیگه چی...راستش یه البوم دیگه هم هست که ... یه کمی با اینها فرق میکنه.آلبوم Franz Ferdinand که واقعا فوق العاده است.شبیه موسیقی هندیه. البته به موسیقی ارکستری هم علاقه دارم. هر کی اسم گروه Dog Speed Back You Emperor رو شنیده، دستها بالا. خودشه! واقعا خارق العاده ان.محشرن. پدرم هم یه کمی... خوب اون من رو به کسانی مثل David Bowie و T-Rex علاقمند کرد.Electric Warrior واقعا آلبوم غوغایی بود. پدرم من رو به... یعنی وقتی تو SanFrancisco بودیم، آلبوم Greatest Hits Melani رو واسم خرید.شاهکاره! واقعا معرکه است! یه اهنگی داره به نام “Look What They’ve Done To My Fur Ma’” که واقعا بی نظیره!خوب تا اونجا که الان یادم میاد، همین هان.
(Conference Leader CL: خوب فقط یه سوال کوچولوی دیگه میتونین بپرسین.بعدش میریم سراغ تلفن.
Media: میدونم سوال سختیه ولی دوست دارم بدونم چه خاطره ای از این فیلم همیشه همراه شما میمونه.یعنی وقتی روی تخت دراز کشیدین پیش خودتون فکر میکنین "خدا جون!واقعا خاطره ی محشری بود."؟
DR: احتمالا دیدن فیلم.چون دارین حاصل یازده ماه از عمرتونو میبینین که توی این فیلم گذشته. میدونین، فیلمهای هری پاتر خیلی اروم و باحوصله فیلمبرداری میشن. و شما هر روز توی این جریان بودین و قدم به قدم اومدین جلو و هی بیشتر و بیشتر وبیشتر قدم های قبلی رو تصحیح کردین. میدونین، عنوان بندی پایانی فیلم 15 دقیقه تمام طول میکشه. یعنی هزاران نفر روی این فیلم کار کردن که کار تک تکشون فوق العاده مهم بوده.و در نهایت ، این فعالیتها به یه همچین نتیجه ی عظیمی ختم میشه که واقعا جالبه و دیدنش واقعا میچسبه . حتی اگه فیلم چندان خوب هم از کار در نیومده بود (البته من واقعا اعتقاد دارم که کار محشری شده) ولی حتی اگه نشده بود، باز هم این احساس که تونستیم توی این دستاورد نقش داشته باشیم، معرکه بود. واسه ی همین، احتمالا خاطره ی به یاد موندنی این فیلم برای من همینه.
EW: جواب من هم خیلی شبیه اون چیزیه که دنیل گفت.آدم ممکنه فکر کنه پنج سال تموم روی یه کار موندن، آخه من الان دقیقا پنج ساله که توی این فیلمهام.آدم ممکنه فکر کنه بعد پنج سال بازی کردن ، دیگه همه چیز جذابیت خودشو از دست میده و کار خسته کننده ای میشه. حتی ممکنه آدم بخواد از این کار دل بکنه و پله های ترقی رو طی کنه. اما اینطور نیست.راستش یکی دو هفته پیش تریلر فیلم برای اولین بار پخش شد. من همون موقع اومدم توی آشپزخونه و دیدم که داره از تلویزیون اعلام میشه که تا پنج دقیقه ی دیگه قراره تریلر پخش بشه. و من بشدت هیجان زده شدم.چون این حس که یه جزیی از این فیلم بودم، واقعا هیجان زده ام میکرد. تمام اون پنج دقیقه که مجریه داشت حرف میزد، داشتم از شدن انتظار واسه ی دیدن تریلر میمردم. بعدش هم که دیدمش واقعا به هیجان اومده بودم و هی به خودم میگفتم:"وای!" واسه همینم فکر میکنم که ... آره فکر میکنم دیدن خود فیلم و اینکه چطور از آب در اومده بهترین چیزه.البته این انتظار ادمو میکشه. یازده ماه تمام روی فیلم کار کردی و بعدش هم باید پنج ماه دیگه صبر کنی تا فیلم رو ببینی. خیلی دردناکه.
RG: آره.من داشتم سعی میکردم یه خاطره ی بهتر پیدا کنم ولی نشد!
[خنده ی دسته جمعی]
RG: من هم باید بگم دیدن فیلم بهترین چیزه.
DR: واقعا کار پرباری بود.
EW: آره.
RG: آره.دقیقا.آره.
DR: البته الان واسه به یاد آوردن خاطرات فیلم خیلی زوده.فعلا باید سرمونو به مهمونی هایی که تو راهه گرم کنیم.به هر حال تموم شدن فیلم هم خودش یه نفس راحته.
Operator:
Media: سلام Dan! سوال من از تواه.
DR: سلام !
Media: سلام.چطوری؟
DR: خیلی خوبم، مرسی.تو چطوری؟
Media: خوبم! ببینم، دوست داری فیلم چهار چه تاثیری روی تماشاچی ها داشته باشه؟ تاثیری که فیلمهای قبلی نداشتن؟
DR: من فکر میکنم این فیلم... به هر حال هر مجموعه ی دنباله داری یه تم خاصی رو دنبال میکنه و من فکر میکنم تاکید این مجموعه روی مسئله ی از دست دادن معصومیت باشه.اگه فیلم اول رو یادتون بیاد، همه چیز توش خیلی ساده وصمیمی بود.هری توی اون فیلم خیلی خامه و فکر میکنه چون این دنیا یه دنیای جادوییه، پس حتما همه چیزش بهتر از دنیای مشنگهاست. در حالیکه واقعا اینطور نیست. بعدها یه افراط گرایی هایی توی این دنیا پیدا میشه...میدونین، شاید اول به نظر بیاد که فقط لذت و سرگرمی بصورت افراطی توی دنیای جادوگری وجود داره که نسبت به دنیای مشنگی خیلی خوبه، ولی وسوسه هایی هم هست که میتونه آدمهایی مثل ولدمورت رو راحت توی خودش غرق کنه. و من فکر میکنم توی این فیلم هری بیدار میشه و حتی واضح تر از فیلم قبل این واقعیتها رو میبینه. اون بالاخره به این نتیجه میرسه که اگه قرار باشه در طول زندگیش به هدفش برسه، مطمئنا درمسیر رسیدن به اون هدف کاملا تنهاست. و فکر میکنم این اصلی ترین مسئله ی مطرح شده توی این فیلم باشه و امیدوارم مردم به این مسئله در مورد من پی ببرن که من یه خرابکار انتقامجو نیستم!
[خنده]
Operator:
Media: بله.سلام.به همه تون تبریک میگم!این فیلم واقعا فیلم محشریه و دلم میخواد هر سه تون جواب این سوال رو بدین. مطمئنم بعد این همه سال دیگه خیلی با شخصیتهاتون انس گرفتین.الان رولینگ داره کتاب 7 رو مینویسه. چه چیزی هست که واقعا دوست دارین قبل از اتمام این مجموعه توی کتابها گنجونده بشه یا نشه؟
DR: اگه برگزاری مسابقات کوییدیچ زیاد حیاتی نیست، ممنون میشم اگه...
EW] میخندد
DR: آخه این اواخر یه جایی خوندم که توی مصاحبه اش گفته بود نوشتن صحنه های کوییدیچ خیلی سخته. میخواستم بگم فیلم کردنشون هم خیلی سخته!
[خنده ی دسته جمعی]
DR: واسه هردومون سخته.هیچ کس هیچ سودی نمی بره!
[خنده ی دسته جمعی]
DR: فکر میکنم این چیزی باشه که دلم میخواد.البته گویا صحنه های کوییدیچ خیلی برای تماشاچی ها جالبه.باید این جنیه اش رو هم در نظر گرفت.
Media: اما و روپرت چطور؟
EW: میخوام یه حرفی بزنم که روپرت رو حسابی معذب میکنه. محض رضای خدا! آخه این هرمیون و رون کی میخوان به هم برسن؟ دیگه خیلی داره طول میشکه! دارن اشتباه میکنن.البته بهشون حق میدم. بالاخره باید یه طوری براش آماده شن. اگه این اتفاق تا آخر مجموعه نیافته، حسابی تو ذوقم میخوره. وای خدا! هنوز ماجرای این دو نفر ادامه داره.امیدوارم آخر کتاب با هم باشن! [خنده]
Media: جواب عالی ای بود!
RG:ولی جواب من خیلی فرق میکنه.
[خنده ی دسته جمعی]
RG: من واقعا میمیرم واسه صحنه های کوییدیچ. ولی گویا همه چی خراب شد.
[خنده ی دسته جمعی]
Operator:
Media: سلام!چطورین بچه ها؟ شما گفتین توی این فیلم مایک واقعا مثل ادم بزرگها باهاتون رفتار میکرد.در حالیکه توی فیلمهای قبلی این طور نبود. این مسئله کجا خودشو نشون میداد؟ یعنی چه مواقعی بود که پیش خودتون فکر میکردین "وای!چقدر ما رو جدی میگیره!داره مثل ادم بزرگها باهامون رفتار میکنه."؟
DR: تو نمیخوای چیزی بگی؟ من هنوز باید فکر کنم...
EW: فکر میکنم بیشتر در این مورد که... میدونین، آلفونسو خیلی به ما اعتماد داشت که اتفاقا خیلی هم خوب بود.اون همیشه دوست داشت نظر ما رو بدونه و بدونه ما دلمون میخواد فیلم چطوری باشه .مایک همه چیز رو یه سطح بالاتر برد. منظورم اینه که گاهی وقتها، وقتی قرار بود یه کار خیلی پیچیده ای انجام بدم، بهش میگفتم:"اصلا نمیفهمم چیکار باید بکنم!توروخدا بهم بگو دقیقا چی ازم میخوای!بهم بگو دلت میخواد این صحنه چطوری باشه چون من دارم دیوونه میشم!" و اون همیشه میگفت:"من نمیتونم بهت بگم چجوری بازیش کنی.من بهت نمیگم." و من هم میگفتم:"خیلی خوب، باشه!" و اون میگفت:"یه کمی در موردش فکرکن." منظورم اینه که این واقعا عالی بود که مایکدر حالیکه راهنمایی های لازم رو میکرد، کاری میکرد که ما برای خودمون، برای نقشمون و برای بازیمون احساس مسئولیت میکردیم. اون واقعا خیلی به ما اعتماد میکرد و به نظر من کارش عالی بود.
DR: فکر میکنم چیزی که در مورد کارگردانی مایک خیلی توجه من رو به خودش جلب میکرد این بود که...منظورم اینه که ما هنوز انقدرها باتجربه نشدیم که خودمون صحنه ها رو تحلیل کنیم و در مورد طرز بازی کردنشون تصمیم بگیریم. حقیقت اینه که تمام فیلمنامه های فیلمهای هری پاتر و البته همه ی فیلمها، قبل از رسیدن به دست بازیگرها، طی یه روند خیلی سخت، بارها و بارها بازنویسی میشه و با تمام جزییات در اختیار بازیگرها قرار میگیره و ما هم باید قبل از فیلمبرداری بصورت تمام و کمال خودمون رو برای نقش آماده کنیم.چون این کار به پیشرفت فیلم خیلی کمک میکنه.مایک در مورد این جزییات، به طرز شگفت آوری عالی عمل میکرد.یادمه بار اول که برای تمرین یه صحنه رفته بودم پیش مایک ، من بودم و مایک لویس که نقش نیول رو بازی میکنه و خیلی هم عالیه.خیلی خوب بازی میکنه.ما داشتیم یه صحنه رو اونجا تمرین میکردیم. طول این صحنه روی صفحه ی فیلمنامه در حدود یه اینچ و نیم بود.و ما حدود یه ساعت و ربع تمام داشتیم این صحنه رو با حالتهای مختلف تمرین میکردیم و... و هر دو مون به این نتیجه رسیدیم که:"مایک ، اگه تمرین یه صحنه ی یه اینچ و نیمی اینقدر طول میکشه، اونوقت چقدر باید برای صحنه های دوازده صفحه ای ولدمورت وقت بگذاریم؟" راستش همه مون اول یه کمی نگران این مسئله بودیم که قراره چطوری پیش بریم، ولی کم کم همه چیز خیلی هیجان انگیز شد. مایک میدونست که ما دیگه انقدر بزرگ شدیم که جزییات اجرای صحنه دستگیرمون بشه.و من فکر میکنم بزرگترین تغییری که در این فیلم داشتیم، همین بود.
RG: آره.من هم همین رو میگم.خوب، در واقع من الان مدرسه ام تموم شده و فکر میکنم یه جورایی دیگه بزرگ شدم.آره.مایک در این زمینه خیلی عالی بود. اون خیلی به توانایی های ما اعتماد میکرد.آره. من هم موافقم.

Media: سوال نهایی دست منه. سوال من دو قسمتیه.اول اینکه بعد از بازی توی چهار تا فیلم از این مجموعه، آیا احساس میکنین یه جورایی با شخصیتهاتون ارتباط برقرار کردین و مثلا مثل دوقلوها شدین؟ در ضمن آیا هنوز هم همون ذوق و شوق رو برای بازی توی باقی فیلمها دارین؟ لطفا همه تون جواب بدین.
DR: اما میخوای اول از همه جواب بدی؟
EW: من بدجوری با شخصیت هرمیون اخت شدم چون الان چهار ساله که دارم این نقش رو بازی میکنم. هر کدومتون که قبلا با من مصاحبه کرده باشین، میدونین که قسمت اعظمی از وجود من به هرمیون پیوند خورده.مثلا تجربه های مشترک زیادی داشتیم که Mike هم توشون سهیم بود.اون یه کاری کرد که من موقع بازی احساس کنم دارم همون تجربه ها رو نشخوار میکنم.عجب حرفی زدم!
[خنده ی دسته جمعی]
EW: نه، منظورم اینه که، از اون تجربه ها در مسایلی که هرمیون باهاشون طرف میشه استفاده میکردم. و مطمئنم که اگه یه نفر دیگه این نقش رو بازی میکرد، دق میکردم. اصلا نمیتونستم با این مسئله کنار بیام.حتما میرفتم دنبالش و...بگذریم...
[خنده ی دسته جمعی]
EW: آره.واسه همین هم هیچ دختری نمیتونه جای اون رو برای من بگیره.
DR: یه تهدید بزرگ واسه ی همه ی کسایی که ممکنه بعدها نقش هرمیون رو بازی کنن.
EW: آره. مراقب خودتون باشین!
DR: در واقع حرفی که تو زدی همون تصویری رو که تو ذهنمون داریم زنده میکنه...تو کاملا درست میگی.Mike خیلی به ما کمک کرد که تجربیات شخصی مون رو توی رفتار شخصیتهامون دخالت بدیم.راستش، هیچ راه گریزی از وابستگی به شخصیتهامون وجود نداره...من واقعا نمیتونم فکر کنم هیچ ارتباطی با هری ندارم.منظورم اینه که خوب آره یه جورایی مثل دوقلوها.وای!یکی از نوارها تموم شده.فقط خواستم گفته باشم.ولی نمیدونم آیا این ارتباط اینقدر زیاد هست که...منظورم اینه که نمیدونم بازی کردن در نقش هری آیا باعث شده من خیلی تغییر کنم یا نه و پنج سال زندگی کردن نزدیک این شخصیت آیا باعث شده شباهتهایی باهاش پیدا کنم یا نه. منظورم اینه که فکر نکنم اینطوری باشه-نمیخوام مسئله رو خیلی بغرنج نشون بدم ولی خیلی جالبه.چون از یه طرف خیلی سخته که شخصیت خودت رو از شخصیت اون جدا کنی و از طرف دیگه، شب که میری خونه، اصلا به نظر نمیرسه که این شخصیت رو هم با خودت آورده باشی. درکل گمون کنم که خیلی سخت باشه که آدم بخواد نقش هری پاتر رو بصورت همزادپندارانه بازی کنه.چون اونطوری دیگه مجبور میشی همیشه با یه منبع شیطانی ...روپرت شکستیش...ببخشین، این قسمت، جزو جوابم نبود.
[خنده ی دسته جمعی]
DR: فکر میکنم جواب نه چندان واضحی بود ولی راستش چیز دیگه ای نمیتونم بگم.آخ!راستی قسمت دوم سوال!ببخشین.فکرکنم راجع به این بود که آیا ما هنوز هم از بازی توی این مجموعه لذت میبریم یا نه.فکر کنم خیلی احمقیم اگه لذت نبریم.تا وقتی فیلمنامه های خوب و چالشهای به این خوبی و کارگردانهای عالی داریم... البته من از طرف خودم حرف میزنم.از طرف کس دیگه ای حرف نمیزنم.نمیخوام حرف تو دهن بچه ها بذارم.اما فکر میکنم تا وقتی که به اندازه ی کافی وقت دارم که کنار بازی توی فیلم، به کارهای دیگه ام هم برسم، ... به یه دلیل خاصی، الان روی صحبتم ففط با سوال کننده های تلفنیه.
[خنده ی دسته جمعی]
DR: تا وقتی که میتونم کنار بازی کردن تو فیلم، به کارهای دیگه ام هم برسم، بازیم رو ادامه میدم... و در ضمن، هر وقت هم که کتابها رو میخونم، سعی میکنم در نهایت بیطرفی بخونمشون. اما مسئله اینجاست که وقتی کتاب شش رو خوندم، یه جاهایی واقعا به خودم میگفتم:"وای خداجون!واقعا دوست دارم این کتاب رو بازی کنم." واقعا قشنگ بود.
Media: شما زودتر از بقیه کتابها به دستتون میرسه؟
DR: نه،نه، نمیرسه.
EW: نه،نه.
DR: گاهی به دوستهام میگم که از ادامه ی داستان خبر دارم و واسشون داستان سر هم میکنم.ولی واقعا اینطور نیست.
RG: خوب، من از همون اولش احساس میکردم که خیلی با رون ارتباط دارم.مثلا هر دوی ما مو قرمزیم و هر دو خونواده های بزرگی داریم.من مدت زیادیه که دارم نقشش رو بازی میکنم و خوب میشناسمش.واسه همین هم خیلی بهش نزدیک شدم.
EW: وقتی این سوالها پرسیده میشه، جواب دادن بهشون سخته چون وظیفه ی بزرگی روی دوش آدمه و آدم مدت زیادی از عمرشو صرفش میکنه.یه فیلم یازده ماهه، فیلم خیلی عظیمیه و تازه اینطوری نیست که هر روز مقدار کمی فیلمبرداری بشه.هر روز بصورت تمام وقت روی فیلم کار میشه.ما ساعتهای طولانی ای کار میکنیم و به همین دلیل هم هست که من میگم اگه حتی یه لحظه احساس میکردم که 100% از عهده اش برنمیام، انجامش نمیدادم.من فعلا تمام حواسم جمع این فیلمه.خیلی دیوونشم.واقعا به چیز دیگه ای فکر نمیکنم.فکر میکنم آدم باید پله به پله جلو بره و تصمیم بگیره. چون در غیر اینصورت ، فشار زیادی به آدم میاد.
DR: من فقط میخوام بگم...اصلا قصد ندارم که اظهار ناراحتی...ما فقط در صورتی میتونیم برای ساعتهای طولانی کار نکنیم که تحت پیگرد قانونی باشیم.
[خنده ی دسته جمعی]
DR: وقتی هم که کار نمیکنیم...فکر کنم اغلب بازیگرها همین وضعیت رو داشته باشن.
EW: درسته.
DR: اغلب بازیگرها ساعاتی رو که کار نمیکنن، توی اتاق گریم میگذرونن.ما هم همینطور.[صدای پچ پچ ] و فکر میکنم اینطوری بی حساب میشیم چون وقتی ما سر فیلمبرداری نیستیم، بقیه دارن کار میکنن.
Media: خوب، دوباره بخاطر فیلم عالیتون بهتون تبریک میگم.
DR: واقعا ممنون ارل.
EW: ممنون.
CL: خوب، دیگه باید بریم بیرون.واقعا ممنونیم.
[صدای تشویق حضار]

*****************
پیشنهادات نظرات و خواسته های خد را به آدرس زیر بفرستید
************************
مصاحبه با روپرت گریرینت بازیگر نقش رون
به نام خداوند
همه ما نام روپرت گرينت را تا قبل از فيلم هري پاتر و سنگ جادو نشنيده بوديم. پنج سال و چهار فيلم و حالا مي توانيم تصاويري را از اين بازيگر جوان در نقشي ديگر ببينيم.سرانجام طرفداران روپرت اين شانس نصيبشان شد كه وي را بار ديگر ببينند ولي اين بار در فيلمي به نام آموزش رانندگي. كارگردان اين فيلم جرمي براك هست كه اولين كارگرداني خود را تجربه مي كند و نويسنده آن نيز خانم براون مي باشد. اين فيلم يكشنبه 30 آوريل در جشنواره تريبكا اكران خواهد شد (شده است.) روپرت در فاصله زماني بين تصوير برداري جام آتش و محفل ققنوس، نقش آفريني در اين فيلم را برعهده داشت. در اين فيلم وي نقش پسري نوجوان به نام بن را ايفا نموده است كه با مادر خود كه فردي مذهبي و متعصب هست زندگي مي كند. نقش مادر بن در اين فيلم را لورا ليني ايفا مي كند از زماني كه او بازي دراين نقش را پذيرفت دوستي عجيبي بين وي و جولي والترز(مادر رون در فيلم هاي هري پاتر) ايجاد شده است. سايت كامينگ سون هفته گذشته مصاحبه اي را با اين بازيگر جوان (روپرت گرينت) براي پي بردن از داستان اين فيلم و همچنين روند فيلم پنجم هري پاتر ترتيب داد:ComingSoon.net: "Driving Lessons" براي اولين بار در فستيوال فيلم تريبكا به نمايش درخواهد آمد و فعلا در بريتانيا اكران نخواهد شد، آيا طي جشنواره اي خاص قرار است كه در بريتانيا نمايش داده شود؟
Rupert Grint: بله فكر كنم اين كار در دوبيلن ايرلند انجام شود. CS: آيا تا حالا فرصت داشته اي كه اين فيلم را با تماشاگران ببيني؟
Grint: هنوز نه، فقط با خانواده ام تماشا كردم.
CS: چطور فرصت كردي كه در اين فيلم بازي كني؟
Grint: بين فيلم چهارم و پنجم هري پاتر فرصت كافي بود. و علاه بر اين در مدت زمان فيلمبرداري اين فيلم فقط شش هفته دور از لندن بودم پس به راحتي مي توانستم در اين فيلم حضور داشته باشم.
CS: من فكر مي كنم كه جرمي فيلم هاي فوق العاده ي زيادي نوشته است، اما آيا موردي از اين فيلم باعث نشد كه تو تصميم بگيري كه ديگر در هيچ فيلمي غير از فيلم هاي هري پاتر بازي نكني؟(يعني يه جورايي تو ذوقت خورده باشه)
Grint: من درچهار فيلم ساخته شده هري پاتر حضور داشتم، و بعد از آن اين فيلمنامه بدستم رسيد و پسنديدمش و فكر كردم كه ايفاي نقش در آن چيز خوبي از كار در خواهد آمد. بعد از آن با جرمي و همه دست اندر كاران اين فيلم ملاقات داشتم و از برخورد خوبشان راضي بودم، اينطور بود كه تصميم گرفتم در اين فيلم بازي كنم. اين فيلم تفاوت بسياري با هري پاتر داشت، ظاهر و باطن چيزي بود كه وجود داشت چون نه افكت هاي ويژه اي داشت و نه بودجه اي به كلاني آن فيلم ها. چيزي كه در اين فيلم زياد بود رانندگي بود كه آن هم درخواست خودم بود كه صحنه هاي رانندگي زيادي در آن باشد. و حالا مي تونم بگم كه رانندگي را بطور كامل ياد گرفته ام(در زندگي واقعي ام). كار در اين فيلم بسيار خوب بود چون مابين دو فيلم هري پاتر قرار داشت و اين فاصله مقطعي بسيار مطلوب و دلنشين بود. CS: دليل جرمي ازانتخاب تو براي اين نقش چه بود؟
Grint: (با خنده) واقعا نمي دونم.
CS: آيا جولي والترز و لورا ليني قبل از آنكه تو به فيلم بپيوندي تصميمي براي حضور در اين فيلم داشتند؟
Grint: من شايعاتي را از اينكه جولي والترز مايل به حضور در اين فيلم بودند را شنيدم، چون او، خانم ويزلي (مامانم) در فيلم هاي هري پاتر بود، به خاطر همين فكر مي كردم همبازي شدن دوباره با او مي تواند خيلي جالب و خوب باشد. CS: ما قبلا تو را درحالي در فيلم ها مي ديديم كه كمدي بيشتري را در ايفاي نقش هايت به كار مي بردي، ولي در اين فيم تو پسري بسيار سر به راه و منظمي براي جولي بودي. آيا اين براي تو كه ذاتا آدم شوخي هستي مشكل نبود؟
Grint: دقيقا همينطور بود. اين خصوصيت نقش با چيزي كه من دوست دارم كاملا متفاوت بود. تفاوت آشكاري بين بن و رون وجود داشت. CS: آيا حقيقت دارد كه تو در اين فيلم به نوعي وابسته به ياري جولي بودي و به نحوي به هم وابسته بوديد؟
Grint: اين موضوع خيلي اعصاب خوردكن هست، چونكه من غير از هري پاتر در فيلم ديگري بازي نكرده ام. و چونكه آن گروه قبلي ما افرادي نزديك به هم بودند، يك جو كاملا دوستانه و خانوادگي بين ما وجود داشت. و جرات مي خواهد كه آدم از چنين فضايي به گروهي ديگر بپيوندد كه كاملا فرق مي كند. من هيچكس رو نمي شناختم و اينكه كسي را در آن بين بشناسم خيلي مي توانست كمك كننده باشد براي من.
CS: واقعا؟ شما در فيلم هاي هري پاتر با كارگردان هاي مختلفي كار كرده ايد، و براي همين فكر مي كنيد كار كردن با افرادي متفاوت خيلي راحت است.
Grint: بله، من اينطور فكر مي كنم، ولي با وجود اينكه همه چيز براي من جديد و زيبا بود در ابتدا اندكي از اين موضوع (كار كردن با گروهي جديد)ترديد و ترس داشتم. آنها يك گروه كوچك ولي بسيار خوب بودند كه من شش هفته واقعا خوبي را با آنها سپري كرديم. CS: اين كار اولين تجربه كارگرداني جرمي بود. چه مقايسه اي بين كار با او و كار با كارگردان هاي با تجربه داريد؟
Grint: واقعا ميشود گفت يكسان بود. جرمي واقعا شايسته و خوب بود. دليل آن هم فيلم هاي بسيار خوبي است كه نوشته است. او مي داند كه از بازيگر چه بخواهد، به همين دليل بود كه همه چيز را به خوبي توضيح مي داد. او واقعا مثل يه رفيق خوب بود. من از اينكه با چنين فرد با حالي بودم خوشحال بودم.
CS: به خاطر موهاي قرمز، لورا ليني شباهت زيادي به تو داشت كه اين حس رو منتقل مي كرد كه او مادر واقعي توست، اما او در اين فيلم نقش فردي غير بريتانيايي را ايفا مي كرد، او چطور توانست با لهجه بريتانيايي خودش كنار بيايد(به لهجه آمريكايي صحبت كند)؟
Grint: او يك آمريكايي خالص بود، بله، اما لورا واقعا آدم با حالي بود. من با او راه ميامدم. او قدرت فوق العاده اي در تغيير لهجه دارد.CS: آيا براي بازي كردن درنقش بن تجربه اي از زندگي شخصي خودت داشتي كه بتواند به تو كمك كند؟Grint: مسلما، هرچند كه استفاده از اين تجربيات در شخصيت رون بيشتر از بن بود. ولي فكر مي كنم هر نوجواني مي تواند وجهي از شخصيت خود را در بن ببيند، چونكه اين داستاني از بزرگ شدن بن هست. بله مي توانم موارد متعدد و واقعي را بازگو كنم.
CS: در هردو فيلم يعني هري پاتر و اين فيلم، تو واقعا بازي خوبي را در نقش يك آدم دمدمي مزاج و ناراحت ايفا كردي، آيا اين كاراكتر به شخصيت واقعي تو نزديك است يا چيزي غير از آن مي باشد؟
Grint: خيلي كم، بستگي دارد به موقعيتي كه وجود دارد، رون ناخشنود از حضور در جشن يول بال است و بن هم در مواجه با دختران اين خصيصه را بروز مي دهد. چيزهايي هم كاملا مشابه بين اين دو شخصيت وجود داشت. در كل فكر مي كنم كه اين نوع رفتارها مختص دوران نوجواني است و براي هركسي ممكن است اتفاق بيفتد.
CS: تو چندماه ديگر 18 ساله خواهي شد، بنابراين فكر مي كني كه بتواني از فيلم هاي هري پاتر فاصله بگيري و بيشتر در ژانرهاي همچون Driving Lessons حضور پيدا كني؟
Grint: DrivingLessons موضوع جالبي بود براي اجرا و احتمالا تمايل خواهم داشت كه بيشتر كارهايي از اين دست انجام دهم. اين خوبه كه هرچند وقت يكبار چيز متفاوتي را تجربه كنم. چون در فيلم هاي هري پاتر به خاطر انجام كارهاي جالب و جذاب زياد ، كه اجراي آنها طبعا وقت زيادي از آدم مي گيرد، قطعا دوست دارم كه در آينده بيشتر كار كنم.
CS:
فكر مي كني كه هواداران بي شمار هري پاتر براي ديدن تو در اين فيلم، به تماشاي اين فيلم خواهند رفت؟
Grint: بله، فكر كنم همينطور خواهد بود. عقيده دارم كه هري پاتر يك پديده عظيم هست با طرفداراني بي شمار. خيلي جالب خواهد شد.CS: در فيلم جديد هري پاتر تا كجا پيش رفته ايد؟
Grint: فيلم پنجم؟ ما بيش از نصف آن را پشت سر گذاشته ايم. اما هنوز راه طولاني تا اتمام آن پيش رو داريم ولي همه چيز به خوبي دارد پيش مي رود.
CS:
من هنوز كتاب پنجم را نخوانده ام، آيا سرانجام در اين كتاب رون دوست دختري پيدا مي كند؟Grint: نه، در اين قسمت نه. اتفاقات زيادي در اين قسمت رخ خواهد داد، واقعا كتاب پنج كتاب حجيمي هست. ما در فيلم جديد نيز كارگردان جديد و خوبي داريم. او نيز به همان خوبي و سرزندگي جرمي است.
CS: نظرتو درباره تغيير بزرگي كه در نويسندگي اين كار صورت گرفته چيست؟،‌ چون اين اولين قسمتي است كه توسط استيون كلاوز نوشته نشده است.
Grint: فكر مي كنم اين فيلمنامه به كتاب وفادار بوده و فيلمنامه ی خوبي از آب درآمده است.
CS: كار كردن با كارگردان هاي مختلف در فيلم هاي هري پاتر چيست؟ آيا توانسته ايد از هركدام از آنها چيزهاي تازه اي بياموزيد؟Grint: مطمئنا همينطور است. ظاهرا هرسال هري پاتر كارگرداني متفاوت خواهد داشت، و هميشه اندك ترس صادقانه اي وجود دارد، چون ما وقتي با كريس كلمبوس آشنا شديم كه دو فيلم نخست ساخته شده بود، هربار ترس كاركردن با كارگرداني جديد وجود دارد ولي ما هر بار واقعا خوش شانس بوديم. همه ی آنها به نحوي و به يك اندازه مفيد و خوب بودند.
CS: ما در فيلم آخر حضور پررنگ تر رون را شاهد بوديم آيا در فيلم‌ آينده نيز اين شخصيت نقش موثرتري خواهد داشت؟
Grint: بله، بيشتر شده در اين قسمت، رون بزگتر شده و اختياراتي كه دارد بيشتر از سال چهارم است.
CS: در مدت زمان فيلمبرداري فيلم ها آيا وقت آزاد زيادي داري يا بطور معمول هر روز 5 تا 9 مقطع فيلمبرداري داريد؟
Grint: بله، نسبتا زياد سر فيلبرداري هستيم. در هري پاتر پنج روز هفته فيلمبرداري فشرده داريم، و در Driving Lessons اين مدت زمان شش روز در هفته و به مدت شش هفته بود كه واقعا فشار زيادي بود. ولي كار جالب و خوبي بود.
CS: آيا در بين فيلم هاي هري پاتر مرتب سركلاس درس حاضر مي شديد؟
Grint: بله اين عادت رو داشتيم. ولي اخيرا من قيد مدرسه را زده ام كه آن هم به خاطر فشار زياد كار و نرسيدن به درس و مدرسه يود. من واقعا آدمي آكادميك نيستم، به همين خاطر تصميم گرفتم كه آن را ترك كنم و تمام تمركز خودم را روي فيلم بگذارم. متشكرم من بيشتر از اين درس نمي خواهم.
CS: پس برنامه اي براي رفتن به دانشگاه نداري؟
Grint: نه، نه واقعا نه.
CS: اكنون كه تو چهارتا و نيمي از فيلم هاي هري پاتر را در پرونده داري تقريبا بيشتر زندگي خود را صرف آن خواهي كرد يا قادر
خواهي بود كه وقتي اين كار به پايا برسد.خود را از آنها جدا كني، تا به حال به اين موضوع فكر كرده اي؟
Grint: فيلم هري پاتر بخش عمده اي از زندگي شما را دربرمي گيرد. خصوصا تعطيلات آخر هفته را، اما من زندگي نسبتا معمولي را بعد از پايان فيلمبرداري دارم، بنابراين زياد هم به اين ناراحت كنندگي نيست. بعد از فيلم ها، شما فاصله زماني زيادي را بين آنها داريد. كه مي توانيد در اين مقطع به تعطيلات برويد و استراحت كنيد.
CS: آيا در ماههايي كه فيلمبرداري داريد از خانه هم بيرون مي رويد؟
Grint: من در جايي به نام واتفورد زندگي مي كنم كه فاصله آن تا استوديوي فيلمبرداري نيم ساعت است. بيشتر افراد ديگر از ليدز و دو نفر هم از ايرلند مي آيند. به همين خاطر همه ی آنها در هتل اقامت دارند. از اين نظر من خيلي خوش شانس هستم. ما همه با هم به فروشگاههاي لباس مي رويم. آنها همچنين به زمين هاي بازي كه داراي محوطه استخر و بازي تنيس است، مي روند.
CS: آيا اين فرصت را داريد كه در اوقات فراغتت به موسيقي بپردازيد؟
Grint: موسيقي كار كردن خيلي جالب و سرگرم كننده است. من قطعا دوست دارم و تصميم دارم كه در آينده به اين كار بيشتر بپردازم. من در تلاش هستم كه نوازندگي گيتار را ياد بگيرم. من روي didgeridoo نيز كار مي كنم.
CS: به علت اينكه تو تمام دوران نوجواني خودت را به بازيگري گذارندي و ستاره سينما بودي آيا فكر مي كني كه داشتن يك زندگي معمولي براي تو مشكل است؟
Grint: يقينا همينطور است. من در يك سطح نسبتا معمولي زندگي مي كنم، اين تفاوت ها را مشخصا وقتي متوجه مي شوم كه از خانه ميزنم بيرون، البته اين تفاوت ها نمي تواند چندان مشكلي ايجاد كند.
CS: آيا هنگام خارج شدن از خانه براي اينكه مردم تو را نشناسند تغييرقيافه اي خاصي مي دهي، مانند رنگ كردن موها به رنگ سياه يا عينك زدن؟
Grint: (باخنده) اين كارا خيلي سخت و وقت گير است، چون موهاي من بلند و هركدام هم به سمتي اند، هيچ وقت همچين چيزي مشكلي بوجود نمي آورد، اونا از كنترل من خارجند